گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 17
شماره 25 - فروردین و اردیبهشت 1380








شأن سیاست !
اسماعیل شفیعی سروستانی دیر زمانی است که همه اقوام بر اثر غلبۀ سیاست بر سایر مناسبات فردي و جمعی و به تبع آن نافذ شدن
حکم سیاستمداران بر همۀ امور فرهنگی و مادي مواجه با نوعی درهم ریختگی و آشفتگی در میان معاملات و مناسبات هستند.
دولت دایر مدار همۀ امور مفلکی و فرهنگی شد و چونان رازقی فعال » شاید این وضع به زمانی برگردد که تشکیلاتی با عنوان
مایشاء، همه مقدرات و مقدورات جغرافیاي بزرگی از یک سرزمین را در کف خویش گرفت و شأنی بالاتر از همه شؤون براي
خود قایل شد؛ تا جایی که امروزه همۀ شؤون و وظایف اهل تفکّر و فرهنگ و ادب را نیز از آن خود ساخته است در این مقال یک
شأن سیاست در نسبت با سایر شؤون برمیگردد و یک روي دیگر به آنچه که محصول این وضع است نزد اهل » روي سخن به
سیاست مفدن هم عرض و در » حکمت و معرفت شأن سیاست دون شأن فرهنگ است چنانکه در تقسیمات حکمت نظري و عملی
تدبیر منزل آمده است دو امري که اگر در نسبت با حکمت نظري و اهل معرفت نباشند و نیرو از منبع فیض و عقل کلی » کنار
دریافت نکنند باعث بروز تباهی و فساد در همۀ امور میشوند. پوشیده نیست که متفکران از منظري والا ناظر همۀ مناسبات مردم و
واقف بر ارتباط میان همۀ اجزاء و نسبت جملگی آنها با کل هستی و عالم غیبی و ملکوتیاند. چنانکه انبیا با تمسک به وحی به
تدبیر و تأمل در همۀ امور ملکی میپرداختند و در رتبهاي پایینتر حکیمانی چون افلاطون و فارابی بر آن بودند که حاکمان باید در
زمرة حکیمان باشند تا معاش و معاد مردم روي به صلاح آرد. امروزه به تبع غلبۀ فرهنگ و تمدن غربی و بسط اندیشه ماکیاولی
رابطه و نسبت میان ملک داران و اهل حکمت چنان گسسته است که سیاستمداران را با اهل معرفت کاري نیست و اهل معرفت نیز
جدایی دین از سیاست یاد میکنند. » در خلوت خود پذیراي میهمانان ملکداري نیستند. از این موضوع در نظام نظري با عنوان
سیاستمداران از مسند قدرت دربارة همه چیز و همه کس داد سخن میدهند بیآنکه در ملکداري خود را محتاج کسب و درك
خرد سیاسی بدانند. برخی نویسندگان مزدبگیر نیز اسباب مشتبه شدن امر را فراهم میسازند. اینان با نگارش مقالات و مطالب »
دست دوم سیاسی اجتماعی اقتصادي ادبی و... براي مردان سیاست چنین وانمود میکنند که این سیاستمدار است که از مسند قدرت
میتواند براي همه چیز حد و مرز تعیین کند و آنگاه عموم مردم نیز متأثر از تبلیغات پرسر و صدا، شأن سیاست را اجلّ از همۀ شؤون
فرض میکنند. از همینجاست که با گسست رابطۀ اهل تفکّر و فرهنگ و سیاستمداران ابتذال و لاابالیگري و بیخردي در میان
جامعه جاري و ساري میگردد و رابطه میان عمل و نظر از هم میگسلد. هیچکس خود را متعهد به آنچه میگوید نمیداند. چرا
که در واقع نمیداند که چه میگوید. بههمانسان که در میدان عمل خود را مستغنی از متفکران و اهل نظر میپندارد و هر چه
میخواهد میکند، بیآنکه کسی را یاراي تعرض به او باشد. از اینرو آشفتگی در میان احوال و مناسبات راه مییابد و به تبع آن
بروز خسارات اخلاقی و مالی همه سطوح را در خود فرو میبرد و جوامع را مستعد فساد و تباهی میسازد. غرض از این نوشتار
صفحه 6 از 46
قبیلۀ فرهنگ چگونه موجب بروز فساد در ارکان حیات اجتماعی اقتصادي و » و مردان « اهل نظر » تذکر این معنی است که غفلت از
سیاسی میشود. و این بیماري عصر حاضر در میان همه اقوام و ملل است ما هم کم و بیش گرفتار همین وضع هستیم بروز و ظهور
سیاستمداران و احزاب سیاسی نورسته فقدان طرحهاي کلان حکومتی مجادلات نفسگیر سیاسی مسند نشینی جوانان خامف ره
نرفته در امور مهم و سرنوشت ساز، جداافتادگی صاحبان قدرت از اهل تفکّر و معرفت و بالاخره بروز ناملایمات تشویش و نوعی
بیهویتی در میان جوانان محصول همین وضع است امان از روزي که همۀ کسانی که مسبب این وضع بودهاند بخواهند براي درمان
سیاست و دیانت از هم منفک و جدا نیستند امّا » اینهمه درد نیز دارو و درمانی بیابند. آنگاه حال بیمار دیدنی است دانستیم که
ندانستیم که پیش از هر امر سیاست نیازمند اتکاء تام به خرد و حکمت سیاسی منشعب از تفکّر دینی است و چنانکه ندانستیم اگر
مردم در مدرسه فرهنگ و ادب و دین آموخته نشوند و متأثر از معلمان حقیقی متذکر عالم معنی نگردند در میدان سیاست همه چیز
را تابع هواجس میپندارند و خود را به هلاکت میافکنند چنانکه نورستهها در مسند قدرت اموري چون فاضلاب و نان و آب را
هم آلودة پندارهاي سیاسی خویش میسازند. و از بام تا شام هر رطب و یابسی را بههم میبافند تا اغراض خویش را ثابت نمایند.
آنچه بناي حیات قومی را « چون غرض آمد هنر پوشیده شد » اغراض خود را مینمایاند. به قول حافظ » وقتی تفکّر از میانه برمیخیزد
است اگر این بنا متزلزل شود، بناي سیاست و ملکداري نیز بیبنیاد میشود. وقتی « فرهنگ و تفکّر » در عرصۀ تاریخ قوام میبخشد
شعر و موسیقی و معماري و شهرسازي و اقتصاد و سایر مناسبات و معاملات تابع هواجس سیاسی شد؛ همه چیز از جایگاه خویش
خارج میشود؛ عالی جاي خویش را به دانی میدهد و فرهنگ و تفکّر تابع سیاست میشود. اردیبهشت ماه هر سال براي یکی دو
روز سخن از فرهنگ و انقلاب فرهنگی به میان میآید و پس از آن در بقیه ایّام سال چنان به فراموشی سپرده میشود که گویی
فرهنگ از هیچ جایگاه و رتبهاي در حیات این دیار برخوردار نیست از خانه فرهنگ و ادب این سرزمین کالایی جز سیاستزدگی
صادر نمیشود؛ زیرا متولیان امور فرهنگی قطبنماي خود را بر مدار سیاستمداران تنظیم کردهاند. آنچه که امروزه به جاي
ملکداري مبتنی بر تفکّر و فرهنگ نشسته و بخوبی خود را مینماید سیاستزدگی و سیاستبازي منفعلی است که خود هادم »
فرهنگ است مباد روزي مصداق کسی باشیم که بر سر شاخ بن میبرید، بیگمان نیازمند تجدید نظري جدّي دراینبارهایم پیش از
آنکه بیش از این خانۀ فرهنگ و دیانت و اخلاق روي به ویرانی آورد. والسلام سردبیر
هالیوود و مهدویت- 1
هالیوود و مهدویت فیلمسازان آمریکایی مهدویت را نشانه گرفتهاند! گفت و گو با دکتر حسن بلخاري اشاره دکتر حسن بلخاري
فارغالتحصیل رشته ادیان و عرفان از اساتید دانشکده هنر دانشگاه تهران و آشنا با علوم ارتباطات هستند. با توجه به اطلاعات جامعی
که ایشان در زمینه فعالیتهاي رسانههاي غربی درخصوص مقابله اندیشه اسلامی و بویژه موضوع مهدویت دارند، خدمت ایشان
رسیدیم و سؤالاتی را درهمین زمینه مطرح کردیم با تشکر از اینکه وقت گرامیتان را دراختیار ما قرار دادید، بهعنوان اولین سؤال
بفرمائید که نقش و جایگاه سینما و رسانههاي صوتی تصویري در غرب و خصوصاً آمریکا چیست به یک عبارت جهان امروز جهان
زندگی در عیش مردن در خوشی خود سه دوره را یا » پفستمن در کتاب » تصویر است و عمدهترین مصداق این تصویر سینماست
سه سپهر را اصطلاحاً براي انتقال معلومات ذکر میکند. دورة اول دوره انتقال معلومات به وسیله زبان بود. پدر میگفت فرزند حفظ
میکرد، دوره دوم دورة مکتوب بود و کتاب حافظ و حامل معنا براي نسل بعدي شد. ایشان سومین دوره را دورة تصویر میداند که
تصویر سینمایی و تلویزیونی جاي دو موج قبلی نشسته است البته تحلیل ایشان این است که این تصویرها بهصورت خاص دارد
ساخته میشود و به جهان ارائه میشود، ما در قلمرو افزایش دامنۀ جهل انسان قرار داریم تا علمش تحلیلی که پستمن ارائه میدهد
تحلیل درستی است و این تقسیمبندي نسبت به سه دورة انتقال معلومات واقعیت قضیه این است که ما داریم در عصر تصویر و عصر
صفحه 7 از 46
یا اطلاعات و انفجار اطلاعات anformatic ، information سینما زندگی میکنیم و عنوانی که شما تحت عنوان دنیاي
دارید عصارهاش تصویر است یعنی از یک طرف ما الان در عصر اطلاعات زندگی میکنیم که این اطلاعات جذابترین مؤثرترین
کارآمدترین و ماندگارترین شیوة ابراز آن تصویر است البته فقط این نیست که حالا قدرتها دارند از این عنصر بالاترین استفاده را
میکنند. ذهنیت مخاطبها هم چنین قدرت و جایگاه پذیرشی را دارد. ما در شبانهروز بین 78 تا 79 % اطلاعات دریافتی روزانه را از
چشممان بهدست میآوریم و بقیه حواس درصد بعدي را بهخود اختصاص میدهند. درعین حال شما اگر به سیستم دریافتی انسان
15 ، نگاه کنید میبینید که نیمکرة راست مغز مربوط به علوم حضوري و شهودي بهصورت تصویر است طبق تحقیقاتی که طی 10
سال گذشته صورت گرفته انسان با نیمکره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودي میکند یعنی در آنجا ماندگار است و
بزرگترین و عمیقترین تأثیرات را روي شخصیت انسان میگذارد. مجموعۀ این قضایا که من بهصورت مختصر خدمت شما عزیزان
ذکر کردم معنایی را میسازد که تصویر را کارآمدترین عامل نهتنها براي انتقال معلومات بلکه تأثیرگذاري روي شخصیت و روان
افراد قرار میدهد. این مقدمه بهنحوي بیانگر جایگاه تصویر و سینماست ببینید! غرب در ذات تکنولوژیکی خودش تفوق طلب است
یعنی ما بحثی داریم در فلسفه علم که علم وقتی مجتمع شد فیحد نفسه قدرت را بهدنبال میآورد. برگردیم بههمان کلامی که
هدف نهایی علم قدرت است . در چنین فضایی غرب براي اعمال این قدرت و کسب » فرانسیس بیکن در ابتداي رنسانس گفته که »
مطامع بیشتر از تصویر دارد بهترین استفاده را میکند. هالیوود بهعنوان مرکز فیلمسازي آمریکا، که در سال 700 فیلم تولید میکند و
16 میلیارد دلار سود خالص دارد و نزدیک به 78 % سینماها و تلویزیونهاي جهان از آن تغذیه میشوند. شما کلمات را ، سالانه 15
که کنار هم قرار بدهید بهصورت بسیار وسیعی نشان میدهد که ما با چه قدرت و تأثیر و برنامهریزي عظیمی از آن طرف روبهرو
هستیم واقعیت مسأله این است که غرب به اهمیت قدرت و تاکتیک تصویر پی برده است و از آن در قالب سینما دارد استفاده
40 فیلم است که در سطح جهان ، 700 فیلمی که در سال تولید میکند 30 ، میکند. ما در غرب فیلم خنثی نداریم یعنی از این 600
مطرح میشوند، البته آنها را هم خودشان مطرح میکنند با اسکارهایی که میدهند و بعضاً هم بهدلیل جذابیتهاي عامهاي که دارند
تایتانیک با دو میلیارد بیننده در سطح جهان ایجاد » در سطح جهان مطرح میشوند و واقعاً فرهنگسازي میکنند. مانند جریانی که
کرد. این نکات را بهصورت پراکنده دارم عرض میکنم چون درهر بفعدش یک معناي عظیمی وجود دارد، میخواهم با این دلایل
نشان بدهم که غرب بهقدرت عظیم سینما پی برده است بههمین دلیل الان مهمترین کاري که میکند این است که مبانی نظري
خودش را که محصول ایدهها و اهدافش است به زبان تصویر ترجمه میکند. یعنی من بزرگترین ویژگی غرب را ترجمۀ معنا به
تصویر میدانم چون روانشناسی مدرن بیانگر این است که تأثیري که تصویر دارد هیچ کلامی ندارد و بحثی در روانشناسی داریم
که هر تصویر معادل هزار کلمه است کار دیگر تصویر و سینما توأماً درگیر کردن احساسات و ادراك است سخنورها ادراك را
مخاطب قرار میدهند و فیلمهاي بیمحتوا احساس را و فیلمهاي هدفمند ادراك و احساس را با هم در چنین قلمرویی احساس
جذابیت را، ادراك معناپذیري را و جمع آنها سینما را میسازد. من معتقدم و در حقیقت واقعیتهایی جهانی و هالیوود و فرهنگسازي
آن بیانگر این است که غرب دارد از سینما حداکثر استفاده را میبرد، چون برایش استفاده دارد لذا جایگاه ویژهاي هم دارد. با توجه
« آرمانشهر » مدینۀ فاضله و یا » به اهمیت مسأله فرهنگسازي که فرمودید، نکتهاي که معمولًا در فرهنگها مطرح است مقولهاي بهنام
است و قطعاً غرب هم بهدنبال ترویج چیزي با این عنوان است براي عرضه الگوي مطلوب غرب دراین زمینه سینما و رسانههاي
تصویري چه نقشی را ایفا میکنند؟ ما در دهۀ 90 دو اتفاق جدّي داشتیم در چارچوب همین آرمانشهري که غربیها تعقیب میکنند:
توسط بوش و گفتند ما داریم این را تعقیب میکنیم و یکی هم (New World Order) یکی کاربرد اصطلاح نظم نوین جهانی
نظریه پایان تاریخ فوکویاما. در نظریه پایان تاریخ فوکویاما میگوید: دموکراسی لیبرال آرزوي نهایی است که با فروپاشی رقیب
سرسخت لیبرالها که کمونیسم بود، ما داریم وارد این فضا میشویم و تاریخ دارد عملًا پروسۀ تکاملی خودش را درحد نهاییاش
صفحه 8 از 46
جهانی شدن و در ایجاد یک فرهنگ جهانی و ) Globalization طی میکند. این دو مسأله بهنحوي از نیت سیاسی غرب در
تحمیل آن بر جهان پرده برداشت میخواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که رسانهها مهمترین و اصلیترین ابزار تسلط فرهنگی
غرب محسوب میشوند چون اولًا تصویر یک زبان بینالمللی است ما در زبان مشکل داریم مثلًا یک آفریقایی اگر زبان انگلیسی
نداند نمیتواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار کند. ولی ازطریق تصویر چرا. اخیراً در یکی از روزنامهها گزارشی خواندم با عنوان
مسجد و ماهواره که بررسی کرده بود تأثیر ماهواره را در فرهنگ مراکش بهعنوان یک کشور مسلمان نتایجی که گرفته بود
وحشتناك بود، نسبت به آن مبانی ارزشی که ما داریم میخواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که غرب مدینۀ فاضلهاي در ذهن
روژه » برژینسکی و » ،« آلن دومینو » خودش ساخته گرچه در خود غرب هم این مدینۀ فاضله منتقدان جدّي خودش را دارد مثل
گارودي هم بهعنوان یک مسلمان ولی واقعیت قضیه این است که آن کسانی که دارند برنامهریزي میکنند در این قلمرو اینها دنبال
اهداف و منافع خاص خودشان هستند و سعی میکنند که این مدینۀ فاضله را فقط و فقط ازطریق تصویر بهوجود بیاورند. الان مقاله
و سخنرانی جواب نمیدهد. سمینارهاي تخصصی شاید روشنفکران جهان سومی را مجاب کند امّا غرب یکی از اهداف اصلیاش
جلب افکار عمومی است در فضایی که دموکراسی اصل میشود رأي عمومی قدرتساز است بههمین دلیل شما باید روي رأي
عمومی کار بکنید، روي جلب آراء عمومی باید کار کنید، لذا او هدف جدّياش را جلب ا فکار عمومی قرار داده و فیلمها دارند
در این قلمرو آنکار را میکنند، شما اگر به مجموعۀ فیلمهایی که در این دو دهه بویژه پس از طرح نظم نوین ساخته شده نگاه
کنید این مسأله کاملًا ملموس است اجازه بدهید من یک مثال مصداقی مشخص بزنم آمریکاییها فیلمی ساختهاند به روز استقلال
بسیار بالاست و خیلی هم در آمریکا مطرح (Special effect) این فیلم از لحاظ جلوههاي ویژه . (Independence day)
شد و در جهان هم روي آن خیلی تبلیغ شد. چهارم ژوئیه در تقویم آمریکایی روز استقلال آنها محسوب میشود. در این فیلم یک
گروه فضایی به کره زمین حمله میکنند و امریکاییها دفاع میکنند، درنهایت در روز استقلال اینها دشمنان را دفع میکنند.
و با جلوههاي ویژة برتر گرفتند امّا به پیامی که این فیلم داشت اصلًا توجه نشد. پیام این بود action خیلیها این فیلم را بهعنوان
که آمریکا و نظام فرهنگی حاکم بر غرب تنها سیستمی است که جهان را از خطراتی که وجود دارد حفظ میکند و این پیام را در
اکثر فیلمها ترویج و تبلیغ میکند، حتی در فیلمی که اخیراً تلویزیون ما (احتمالًا در ایّام نوروز 79 ) نشان داده شد که باز هم آدم
فضاییها حمله میکنند، آمریکایی مردم را نجات میدهند. در فیلم پیشگوئیهاي نوستر آداموس که حتماً بحثمان به آن خواهد
ûPersian یا مهدي که اسم اصلیاش » رسید این امریکاست که مقابل مسلمانها میایستد یا مثلًا بازي کامپیوتري خیلی مشهور
جهنم خلیج فارس است خلیج فارس را مرکز حرکتهاي تروریستی جهان جلوه میدهد. ما در بعد روانشناسی ) Gulf inferno
یا مهدي شرطی میکند ولی وقتی باطن قضیه را نگاه میکنید میبینید پیام » میگوئیم این بازي افراد را نسبت به امام زمان و لفظ
دیگري هم دارد و آن این است که وقتی خلیج فارس مرکز حرکتهاي تروریستی جهان میشود حضور نظامی امریکا در خلیج فارس
توجیه میشود. غرب یکی از کارهایش این است که قبل از اینکه به عملیات گسترده دست بزند ازطریق رسانهها کار خودش را
توجیه میکند. شما جریان خلیج فارس را ببینید، ما یک بحث بسیار مهمی را درباره بحران خلیج فارس داشتیم که گفتند جنگ
نقش بسیار جدّي داشت وقتی که فضا دارد وارد چنین قلمرویی میشود، (CNN) رسانههاست نه جنگ تسلیحات سی ان ان
رسانهها در پیادهکردن اهداف غرب نقش جدّي دارند. مثال ملموس دیگري را خدمتتان عرض کنم ما الان جنگی را در نظام
جنگهاي مدرن داریم جنگ اینترنت و الکترونیک بهعنوان مثال یکی دوماه پیش بود که اسرائیلیها سایت حزبالله را شکسته بودند
و پرچم اسرائیل را در سایت آنها گذاشته بودند و کاري که حزباللهیها کرده بودند خیلی جالب بود، آنها آمده بودند ساعتها
کفنفست اسرائیل و مراکز حساس اسرائیل را اشغال کرده بودند، یعنی بلافاصله جواب داده بودند و پاتک کرده بودند. لذا » کنگره
میبینید اصلًا فضاي جنگها، برخوردها و تأثیرگذاري در جهان دارد عوض میشود و من در قلمروهاي مختلف که بررسی کردهام
صفحه 9 از 46
دیدهام که در اکثریت این قلمروها تصویر است که حرف اول را میزند، همه میخواهند مخاطب را جلب کنند آن هم به بهترین و
جذابترین شکل که تصویر است یک جمله خدمتتان عرض کنم که عصارة بحثم و جواب کلی سؤال شما باشد که غربیها اولًا قطعاً
جابجایی قدرت » مدینۀ فاضله دارند، این مدینۀ فاضله را دارند ذکر میکنند که همان دموکراسی لیبرال است وقتی تافلر در کتاب
که من روي این اصطلاح ) « بسیاري از فرهنگها و مردم جهان تشنۀ اقتباس از زندگی مفد و فرهنگ غربی هستند » : خودش میگوید
تکیه میکنم دارد بهنحوي تبلیغ میکند گرچه برخوردش نقادانه است ولی بطن این نقادي از لحاظ روانشناسی متهم است و در
اصل تبلیغ است ثانیاً، بستر این جهانی سازي و این معنا که جهان را تحت این مدینۀ فاضله تسخیر کنند رسانهها هستند. من در همین
فضا یک نکته مهم دیگر را عرض کنم که باز مصداقی است ما در سال 2000 فیلم دیگري داشتیم در هالیوود با عنوان ماتریکس
این فیلم فروش و استقبال غیرمنتظرهاي داشت چهار جایزه اسکار گرفت ،بهدلیل اینکه جلوههاي ویژه و بهترین تدوین . (Matrix)
داشتم و بعد از آن نقد و نمایش « هویت انسان فردا » صدا و مواردي از این قبیل داشت من در دانشگاههاي کشور بحثی تحت عنوان
ماتریکس و اخیراً این برنامه را در دانشگاه تهران داشتیم نکته مهمی که در چارچوب بحث ما از این فیلم وجود دارد این است که
در این فیلم هویت انسان آینده که به ماشین تبدیل شده زیر سؤال میرود. امّا نجاتی که براي فرار از این بحران ذکر میشود شهري
صهیون یعنی شما در این فیلم پنج شش بار کلمه صهیون را میشنوید با اصطلاح لاتین آن و با چهرة شهر منجی ) Zion است بهاسم
یعنی تصویري که ارائه میشود این است که فقط یکجاست که در آنجا میتوانید نجات پیدا کنید، چه در قلمرو ماده و چه معنا و
است میخواهم عرض کنم که وقتی شما میبینید که ماتریکس ساخته میشود و در جهان آن را در بوق و کَرنا میکنند، Zion آن
جلوههاي ویژه بسیار عظیمی درآن بهکار میرود که واقعاً حیرتانگیز و بسیار جالب است امّا برفراز این معانی صهیون قرار داده
میشود یعنی اینکه براي غرب جا انداختن مسألۀ مدینۀ فاضله مهم است و بسترش را تصویر برگزیده است مگر در دهۀ 50 میلیونها
ده فرمان موسی نشد؟ الان این مسأله براي ما دارد کشف میشود » و « بنهور » دلار در صحراها خرج ساختن فیلمهاي پرخرجی مثل
که در آن زمان اسرائیل مشکل مشروعیت را داشت و مشکل مشروعیت را فقط تصویر حل میکرد. سینماها هم پر میشد، خبري
خواندم که وقتی فیلم بنهور وارد ایران شد، (حالا چطور اسرائیل با رژیم تماس گرفته بود نمیدانم بسرعت ترجمه شد. یعنی در
تاریخ سینماي ایران فیلمی که بسرعت و در کمترین زمان ترجمه و دیالوگهاي آن جهت ارائه آماده شد، فیلم بنهور بود و بعد هم
دهفرمان اسرائیل قدرت تصویر را شناخت و از سیستم سینما استفاده کرد و خود را جا انداخت این مثالها بحث را براي خواننده
ملموس میکند. من یک سخنرانی در دانشگاه شیراز داشتم سال 77 که بحثم مهدویت و غرب بود بحثی که در جاهاي مختلف
یا مهدي را به آنها » دارم در آنجا از کنفرانس سال 1984 تلآویو پرده برداشتم و سیاستهایی که اینها داشتند و بازي کامپیوتري
نشان دادم چند روز بعدش بخشهاي مهم سخنرانی من و تصاویري از این بازي در مجلۀ دانشگاه شیراز منتشر میشود و پنج شش
صفحه را بهخود اختصاص میدهد. این مجله در اینترنت سایت داشت حدود یکماه بعد تدوینکنندگان مجله رفته بودند که مجله
خودشان را ورق بزنند دیدند که مثلًا از صفحه 4 یکدفعه میرود به صفحه 11 ، یعنی بررسیهایی که کرده بودند دیدند که سیستمی
(که آنها حدس میزدند اسرائیل بوده سایت را شکسته و وارد آن شده بود و این چند صفحه را حذف کرده بود. چرا؟ چون
اینترنت جهانی است یعنی اینقدر براي آنها رسانهها مهم است با توجه به مطرح بودن بحث آیندة جهان در صحبتهاي اندیشمندان
یا نبرد آخرالزمان دیدگاه غرب نسبت به (Armageddon) مختلف غربی نظیر هانتینگتون و فوکویاما و... و مسأله آرماگدون
مسألۀ آخرالزمان چیست و چطور میتوان این نظریهپردازي را در صحنۀ عمل سیاسی و نظامی و فرهنگی و سینمایی دید؟ به نکته
1965 (غیر از مسأله اسرائیل که مربوط به دهۀ 50 است و ، مهمی اشاره کردید. اگر شما به تاریخ سینما مراجعه کنید از تقریباً 1964
به فیلم بنهور یازده اسکار دادند) سینما وارد مرحلۀ جدیدي میشود که این مرحله توجیهکننده افزایش قدرت تسلیحاتی شرق و
(Jour locus) غرب است یعنی از آن موقع فیلمها میروند سراغ بشقابپرندهها و موجودات فضایی مثل فیلمهاي جنگ ستارگان
صفحه 10 از 46
که از همان موقع شروع شد، بعد کشف شد که شرق و غرب که این فیلمها را میسازند تعمّد دارند. اگر انسان نسبت به یک قدرت
فضایی بسیار قدرتمند ترسانده میشد تلاش در جهت افزایش قدرت تسلیحاتی شرق وغرب توجیه میشد و توجیه هم شد. یک
دروغ اگر به حد تواتر برسد میشود حقیقت وقتی دهنفر هی بیایند یک دروغ را تکرار کنند، انسان از لحاظ روانی تکان میخورد.
فیلمهاي مختلف وقتی بینندگان را میترساندند توصیه میکردند که ما باید این فضا را رشد بدهیم پس اینکه ذهن طراح غرب
درجهت شیوع مطلوبهاي خودش و جا انداختن آن در سطح جهان با تصویر مسأله کاملًا روشنی است چرا که نیازي به ایجاد رابطه
ندارد. تاریخ سینما و همچنین گذر زمان و پرده برداشتن اهداف پشت پرده غرب این را روشن میکند. امّا این موضوع چه ارتباطی
با بحثهاي آخرالزمانی (فیوچریسم که مثل تافلر و فوکویاما، هانیتنگتون و برژینسیکی و... مطرح میکنند، دارد؟ واقعیت قضیه این
است که بحث آیندهگرایی در غرب خیلی جدّي است و بهعبارتی جديتر از فضاي ما و علتش هم این است که ما با مسأله انتظار
در بعد مذهبی و دینی خودمان روبرو میشویم حضرت امام زمان علیهالسلام در قلمرو دینی ما حضور دارد. من البته حالا یک بحثی
را خدمتتان ارائه میدهم که این مطلب در تمامی ابعاد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی شیعۀ ناب حضور دارد ولی در ذهن عامه وقتی
بعد مذهبی مطرح است امام زمان علیهالسلام مطرح است در بعد سیاسی و اجتماعی و علمی دیگر مطرح نیست امّا در غرب بحث
آیندهنگري در تمامی ابعاد فوقالعاده جدّي است بههمین دلیل متفکران بخش مهمی از افکارشان را صرف این میکنند، چرا؟ چون
علمی غرب بالاست شما در علوم تجربی وقتی به دوتا فرمول برسید میتوانید پیشبینی کنید. یعنی با چهار ) Scientific قلمرو
مورد استقراء وقتی آزمایش کردید و به یک نتیجه رسیدید قانون میسازید که پس در این شرایط اگر چنین بشود، چنان میشود.
امري آیندهاي است امر زمانی فراحال و فراگذشته است در ذات تمدنهاي بشدت علمگرا متأثر از آیندهنگري و « میشود » این
پیشبینی علم فینفسه روانشناسی وجامعهشناسی و سیاست و... آن جامعه هم آیندهنگر میشود و دنبال سیستمهایی میگردد که به
شبح » روح که ترجمه دقیقش در فارسی میشود ) Goast آینده نفوذ کند. فیلمی دارند آمریکائیها که بسیار هم قوي هست به اسم
. این فیلم چند اسکار گرفت و خیلی مطرح شد و در میان دبیرستانیهاي خود ما هم خیلی سر و صدا کرد، چون خیلیها از آنها
در دسامبر 1984 م ( 1356 ش ) در دانشکدة » . میگفتند ما کلام معلم را وقتی سر کلاس راجع به روح حرف می پینوشتها: 1
تاریخ دانشگاه تلآویو با همکاري مؤسسۀ مطالعاتی شیوهه که یک مؤسسه مطالعاتی غیرانتفاعی است و متصل به صهیونیسم
کنفرانسی با حضور 300 شیعهشناس درجۀ یک جهان برگزار شد و ظرف مدت 3 روز در آن 30 مقاله ارائه شد و بهقول مارتین
کرامر یکی از شیعهشناسان جهان که دبیر این کنفرانس بود، هدف اصلی از برپایی این کنفرانس شناخت مفاهیم محوري در تمدن
تهاجم یا تفاوت فرهنگی حسن بلخاري ص .« شیعۀ اثنیعشري و بعد بالطبع شناسایی انقلاب اسلامی سال 57 در کشور ایران بود
. 93 . ماهنامه موعود، سال پنجم، شماره 25
باغبان باغستان توحید
سید صادق موسوي گرمارودي بیابان در کوره خورشید میسوخت تا چشم کار میکرد خشکی بود و صحراي لخت و عور که
سایۀ تک درختی هم نوید آسایشی در گذرنده برنمیانگیخت هرم گرما از زمین برمیخاست و سرابی میساخت که ذهن عطشان
رهگذر را به رؤیائی شیرین و لذتبخش میکشید، رؤیاي برکۀ آبی زلال و سایهسار چندین نخل و جانپناهی در برابر هجوم
گرماي بیامان کویر... بوتههاي خار، بیبهرهاي بر شاخه خاکستري و ساکت در غربت صحرا، همراه باد گرم مویه میکردند. گاهی
هجوم باد، موجی از شنهاي زمین را میپراکند و به صورت رهگذر میریخت گرسنه و تشنه از راهی دور میآمد، لباسی مندرس بر
تن داشت دستار را دور سر و صورت پیچیده بود و جز دو ردیف مژه خاكآلود که چشمان تشنه و مضطرب مرد را حفاظت
میکرد همۀ صورتش در سربند پنهان بود. تا مدینه ساعتی راه مانده بود. از عمق سراب در سمت راست او گاهی بلندي کوههاي
صفحه 11 از 46
سنگی و تیره در چشمان او پیدا میشد و زمانی در سراب ناپدید میگشت زبان خشکیدهاش به کام چسبیده بود. فقیر بادیهنشینی
بود که به امید زندگی راحتی به سوي مدینه راه میسپرد. باد پیراهن بلند عربیاش را که از ساق پا میگذشت به بازي میگرفت
دست را حمایل چشمها نمود و دو پلک را بر هم فشرد و دیده را به دورسوي افق دوخت دیگر ردیف کوههاي نهچندان بلند از
دامن سراب بالا ایستاده بودند. با دست راست دامن لباس را از خاك صحرا تکاند و بستۀ زیربغل را روي سر نهاد و با دست دیگر
تعادل بسته را روي سر نگاهداشت او همۀ دار و ندارش را روي سر داشت و به سرعت قدمها میافزود. موج گرم باد، دستانش را
میآزرد و شن پراکنده در فضا مجبورش میساخت تا دست را گاهی سپر چشمها سازد. تنها شیون نسیم در لابلاي خاربوتهها بود
که تنهایی کویر را فریاد میکرد. از آخرین تپۀ شنی بالا آمد و بر فراز ارتفاع کوتاه آن ایستاد. نگاهی به کوههاي روبرویش
انداخت و سپس دیدهها سنگین شد و به پایینتر نگریست زیرپا، در امتداد نگه عطشان و گرسنهاش حلقۀ سبز نخلستانهاي مدینه به
گرد شهر و زیر حرارت آفتاب لمیده بود و آنهمه باغستانهاي زمردگون بشارت زمزمۀ جویهاي جاري آب بود که روح خستهاش را
نوازش میکرد، و دل محرومش را امیدوار میساخت قدمها را یله کرد تا هر کجا که دلخواهش است بر زمین استوار شود و پیش
شاید در مدینه بتوان نان راحتی به دست آورد، شاید بتوان کاري براي خود دست و پا » : رود. در افکار دراز خودش غوطه میخورد
از زادگاه کوچک خود خسته شده بود. آنهمه صحراگردي و هر روز چشم به غروب خونین صحرا دوختن و هر .«... کرد، شاید
سحر با ستارههاي درشت و روشن و دستچین کویر به صبح نگریستن برایش یکنواخت و ملالتآور بود. دل پرعاطفهاش از رنج
فقر و بیعدالتیهاي محیطش میگداخت و روحش که به پاکی و سادگی گلبوتههاي غریب دهکدهاش بود به امید فضاي سالمتري
به سوي شهر پرواز میکرد. از واحه اي در عمق صحرا میآمد و اکنون به سرزمین پیامبر، صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام گام
مینهاد. جانش مثل فوج چلچلهها که مژده بهاران با خود دارند به سوي این شهر مقدس بال و پر گشوده بود. چقدر دوست داشت
فرزندان فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر خدا را ببیند، در محفل حسن بن علی علیهالسلام فرزند بزرگ علی علیهالسلام بنشیند، به
گفتار حسن بن علی علیهالسلام ریحانه رسول خدا گوش بسپارد، و برتر از همه در مسجدالرسول بلندترین شخصیت اسلام وارث
علم الهی علی علیهالسلام را ببیند و چشم را به چشمان مقدسش بدوزد و از عطر روحانی آن ملکوتی جان را عطرآگین سازد. از
کشتزاري گذشت و چشمانش دنبال جوي آبی میگشت تا جگر تفتهاش را آسوده سازد ولی آبی نیافت باغها را گویا چند روز
پیشتر آب بسته بودند و اکنون در جویها از آب خبري نبود. به نخلها رسید که انبوه و سردرهم قد برافراشته بودند. خود را به سایه
آنها کشید، راه را کوتاهتر کرد و از کنارة جوي به میان باغ رفت شاید هم امیدوار بود قبل از اینکه وارد شهر شود جوي آبی بیابد...
نسیم نسبتاً خنکی به صورتش خورد و حریرگونه نوازشش کرد. در زیر سایۀ نخلی تکیه بر تنه ستبر آن داد و نشست تا کمی
بیاساید. غیر از صداي جیرجیرکها و گنجشکها که از فراز نخلها میخواندند، صدایی چون تماس لبه تبري بر تنه درختی یا ضربه
بیلی بر لبه جویی به گوشش خورد و بدقت گوش سپرد. گویا باغبانی در انبوه نخلها مشغول آبیاري زمین یا بریدن شاخهها و
علفهاي هرزه بود. با خود گفت حتماً آبی و غذایی پیش او یافت میشود تا بتوان لب تشنه را تر کرد و شکم گرسنه را به لقمهاي
راضی نمود. برخاست و به دنبال صدا روان شد. هرچه پیش میرفت صدا واضحتر و رساتر به گوش میرسید. راهش را به سوي
وسط باغ و به دنبال صدا کج کرد تا اینکه بالاخره از پشت چند نخل مردي را دید که پشت به او مشغول کار بود. جلوتر رفت و
سلام کرد. مرد باغبان برگشت و با مهربانی و لبخند جواب سلام گفت میانه بالا بود با چشمهایی به گیرایی یک باغ پر از نرگس با
برآمدگی شکمی برابر سینه علامت سجده بر پیشانی با لباسی وصلهدار کمربندي از لیف خرما بر کمر دامن لباسش کوتاه بود و پا
را نمیپوشاند سپیدرو بود و دانههاي عرق بر صورت مهربانش نشسته بود انبوه محاسن سپید، هیبتی روحانی بر آن چهره بخشیده
بود ابروانی کشیده و پیشانی بلند، چون آئینه صفات الهی داشت مرد غریب به این منظره باشکوه نگریست و حالتی روحانی دلش را
انباشت و آهسته گفت از راه دور میآیم گرسنه و تشنه هستم آیا پیش شما غذایی یا آبی پیدا میشود که رفع خستگی کنم مرد با
صفحه 12 از 46
لبخند گفت زیر آن درخت کوزه آبی و سفره نانی هست و با دست اشاره به نخل کهنی در همان نزدیکی نمود. مرد به سوي
درخت رفت کوزه آبی یافت و سفرهاي که در آن چند گرده نان جو بود. بفراغت نشست و از کوزه آب نوشید. قدري مکث کرد و
دوباره نوشید تا سیراب شد. سپس دست به سفره برد و قرص نانی برداشت اما هرچه کرد آن را بشکند نتوانست با خود گفت بنده
خدا از من فقیرتر است چه نان سخت و خشکی براي ناهار آورده چطور میتواند چنین نان مانده و خشک شدهاي را بخورد؟ دلش
به حال مرد باغبان سوخت بعد از تلاش بسیار وقتی دید که نمیتواند نانها را بخورد برخاست و به سوي باغبان بازگشت و گفت
برادر عزیز، از لطفی که در حق من کردي ممنونم ولی .. باغبان لبخندي زد و عرق پیشانی را با پشت دست پاك کرد و گفت فکر
میکردم بتوانی نانهاي جو را بخوري اما خشک شده است باید در آب خیساند یا لااقل عادت به خوردنش داشت حال که نتوانستی
غذاي مرا بخوري من تو را به جایی راهنمایی میکنم تا آسوده و بیمنت بتوانی غذایی بیابی اگر هم حاجتت را بگویی یقیناً کمکت
خواهند کرد. مرد پرسید: این سخاوتمند چه کسی است او را کجا بیابم باغبان گفت به داخل شهر میروي و از مردم سراغ خانه
حسنبنعلی را میگیري وقتی به خانه او رسیدي خواهی دید که در باز است و سفره طعام را پهن کردهاند. ناهارت را بخور و
گرفتاریت را هم با او در میان بگذار. رهگذر پرسید: میشود براحتی او را دید؟ باغبان جواب داد: چرا نمیشود؟ او در همان
اطاقی که از مهمانان پذیرایی میکند نشسته است و منتظر افرادي چون تو است برو، خودت خواهی دید و یقین داشته باش که در
آنجا مشکلت را هم برطرف خواهند کرد. گفتی حسنبنعلی بله .. حسنبنعلی مرد گفت سالها آرزوي دیدار این خاندان را
داشتهام حتماً خواهم رفت اما از کدام طرف باید بروم باغبان در حالیکه تکیه بر بیل داشت و عرق از چهرهاش پاك میکرد گفت
از این راه .. و اشاره به سویی کرد. مرد گفت از محبتی که کردي شرمندهام انشاءالله اگر عمري باقی بود جبران خواهم کرد.
لبخند بر لبهاي مرد باغبان نشست و گفت احتیاجی به جبران ندارد. زودتر حرکت کن در پناه خدا برادرم مرد خداحافظی کرد و از
راهی که باغبان نشانش داده بود به سوي شهر رفت در حالیکه فکر باغبان پیر و نانهاي جوینش مشغولش داشته بود. شهر در آرامش
نیمروز، میرفت تا از مرز ظهر بگذرد. صداي مؤذن از مسجد رسول خدا برخاست صداي زنگ کاروانی که وارد شهر میشد از
دور به گوش میرسید. مردي در کناري مشغول وضو گرفتن بود. بچهها در سایه نخلها به بازي مشغول بودند و صداي مؤذن به هر
مرد غریب زیرلب درودي فرستاد و « أشهد أنّ محمداً رسولالله » : کوي و برزن سر میکشید. آواي اذان رسا و گیرا در فضا میپراکند
از رهگذري سراغ خانه حسنبنعلی علیهماالسلام را گرفت گذرنده با دست به کوچهاي اشاره کرد. تشنگی او فرو نشسته بود ولی
گرسنگی توان او را بریده بود. غریبانه و پرسانپرسان دنبال خانه را گرفت مدتی از ظهر میگذشت که در مقابل دري باز توقف
کرد. بله همانجا بود... مضیفخانه حسنبنعلی وارد شد. در اطاقی بزرگ جمعی نشسته بودند و سفرهاي با غذایی ساده گسترده
بود. سلامی کرد و جوابی نیکو شنید. سر راست کرد، مردي در حدود سی و پنج سال با لبخندي دائمی بر لب جواب سلامش را
داده بود. با او احوالپرسی کرد و خوشامد گفت و به سفره دعوتش نمود. وقتی کناره سفره نشست دعوتکننده با وقاري که تنها در
قدیسان میتوان سراغش را گرفت از مسکن و مقصدش پرسید و مرد غریب خلاصه و مختصر جواب گفت و شروع به خوردن
کرد. وقتی قدري از گرسنگی آسوده شد با چشم دنبال حسنبنعلی علیهماالسلام گشت و حدس زد کدامیک باید باشند ولی براي
اطمینان از مردي که کنار دستش مشغول صرف غذا بود آهسته پرسید: کدامیک از این مردان حسنبنعلی است مرد پاسخ داد:
همان که جواب سلامت را داد و احوالت را پرسید. حدسش درست بود. بدقت به چهره آسمانی آن معصوم نگریست جلالی در آن
رخسار ملکوتی بود که هر بیننده را مجذوب میکرد. مرد همانطور که مشغول غذا خوردن و تماشاي حسنبنعلی بود به یاد مرد
باغبان و آن نانهاي خشکش افتاد که حتی نتوانسته بود بشکندشان با خود گفت شرط مروت نیست که من اینجا خود را سیر کنم و
از این غذا براي او نبرم به این خیال قدري به اطراف خود نگاه کرد و وقتی کسی را متوجه ندید، مقداري نان برداشت و لابلاي آن
قدري غذا ریخت و آهسته در بقچهاي که لباس سفرش را در آن نهاده بود گذاشت این حرکت از چشمان حسنبنعلی
صفحه 13 از 46
علیهماالسلام پنهان نماند. دید که مرد غریب لقمهاي میخورد و لقمهاي در بستهاش پنهان میکند. وقتی غذا تمام شد و سفره را
برچیدند، حضرت او را صدا کرد و در نزد خود نشاند و آهسته فرمود: برادر، چرا در هنگام غذا، خودت را به زحمت میانداختی
میخواستی راحت غذایت را بخوري و بعد هرچه میخواستی برمیداشتی یا میگفتی برایت در ظرفی کنار بگذارند تا با خودت
ببري از این گذشته تو میتوانی تا هر وقت که بخواهی پیش ما بمانی مرد غریب شرمنده از کار خویش گفت به خدا قسم براي
خود برنمیداشتم بلکه خواستم براي کسی ببرم حضرت فرمود: میخواستی او را هم همراه بیاوري مرد گفت او در بیرون شهر
است من خسته و تشنه و گرسنه از راه رسیده بودم در ابتداي باغهاي اطراف شهر در نخلستانی با او برخوردم و در حالیکه از شدت
کار و گرمی هوا، عرق از سر و رویش میریخت از او طلب آب و غذا کردم او هرچه داشت پیش من نهاد. در سفرهاش فقط چند
قرص نان جو بود، آنهم بقدري خشک و سخت بود که نتوانستم بخورم وقتی در محضر شما مشغول غذا خوردن بودم به یاد او و
آن غذاي فقیرانه غیرقابل خوراکش افتادم و دلم به حالش سوخت داشتم براي او غذا کنار میگذاشتم او در حق من نیکی کرد،
خواستم فراموشش نکرده باشم حضرت فرمود: این نشانهها که تو میدهی برایم آشناست آیا محاسنش سپید نبود؟ مرد با تعجب
گفت بلی موي صورتش سپید بود. رویی چون آفتاب داشت پیشانیاش بلند و چشمانش درشت بود و لباسی وصلهدار بر تن
داشت او نشانی منزل شما را به من داد، آیا او را میشناسید؟ حضرت فرمود: بله برادر. من او را میشناسم او همیشه غذایش
همانطور است او با توانایی چنین روزگار میگذراند. مرد با تعجب پرسید: او کیست که شما را میشناسد و مرا به اینجا راهنمایی
میکند و شما هم او را میشناسید ولی به خانه شما نمیآید که غذاي بهتري بیابد؟ لبخندي بر لبان مقدس حسنبنعلی
علی است غریب رهگذر، مبهوت به لبان حضرت » علیهماالسلام نشست و چشمان خدابینش غرق اشک شد و فرمود: او پدر من
مجتبی علیهالسلام مینگریست در عمق دو چشم به بهت نشستهاش همه وجدان و عاطفهاش بود که به اشک تبدیل میشد. احساس
کرد که زمزمۀ جویبار یگانگی است که او را به باغستانهاي توحید میبرد. پینوشتها: 1. آبادي در میانه ریگستان 2. مضیفخانه =
مهمانخانه بزرگان عرب مهمانخانهاي داشتند که از مساکین و در راه ماندگان نگهداري میکردند. ماهنامه موعود سال پنجم-شماره
25
همسفر با تو تا کربلا
مریم ضمانتییار - میخواهی به کربلا بروي - چه کنم دلم بیقرار شده تاب ماندن ندارم دلم هواي کربلا کرده - کدام دل است
ن چقدر راه ناامن است - میدانم محمد، میدانم امّا دست ´ که هواي کربلا نکرده باشد. امّا خودت بهتر از من میدانی که الا
عنیزه فقط مال زوار را میبردند و خودشان را رها میکردند که » خودم نیست - تازه فقط ناامنی راه نیست اگر این مردان بیرحم
مسئلهاي نبود. همۀ زندگیمان فداي حسین امّا آنها سنگدل و بیرحم هستند و هرکس را که اسیر کنند اصلًا کسی نمیداند که چه
برسرش میآورند واو را بهکجا میبرند. - ببین من خودم همۀ اینها را میدانم امّا هرچه سعی میکنم خودم را متقاعد کنم که راه
ناامن است و دست از این سفر بردارم نمیتوانم دست خودم نیست همۀ وجودم در اشتیاق کربلا میسوزد. محمد از جا برخاست
پارچههاي روي پیشخوان حجره را جمع کرد تا حجره را براي رفتن به نماز ببندد. همانطور که پارچهها را روي طاقچه داخل حجره
میچید، گفت سید مهدي کار درستی نمیکنی عشق و علاقه به امام حسین علیهالسلام جاي خود، حفظ جان و مال هم جاي خود.
دلت بهحال خودت نمیسوزد، بهحال فرزندانت بسوزد. آن اطفال معصوم را یتیم نکن سید مهدي آشفته از روي چهارپایه بلند شد
و پارچهاي که دردست محمد بود از او گرفت و گفت - این چه حرفی است که میزنی برادر من ! - سید تو از علماء و بزرگان
حله و نجف هستی نیازي به نصیحت من پارچهفروش نداري خودت هم خوب میدانی که تمام بیابانهاي اطراف حله نجف و کربلا
پوشیده از راهزنان عنیزه است این قبیله امان زائران کربلا را بریدهاند. سید مهدي دلتنگ پارچه را بهاو پس داد و رویش را
صفحه 14 از 46
برگرداند. محمد چند لحظه تأمل کرد، دستش را روي شانۀ سید گذاشت وگفت من سالها با پدرت دوست بودهام خدا میداند که
برایم چقدر عزیزي قصد ناامید کردن تو را هم ندارم سید چشمان پر از اشکش را بهزیر انداخت و قطرههاي اشک آرام بر روي
محاسن سیاهش غلطید و گفت تو هم براي من عزیزي و مثل پدرم قابل احترام امّا درست مثل این میماند که تو به تشنهاي که دارد
از شدت عطش جان میدهد بگویی آب ننوش حتی اگر بر سر چشمۀ آب مارهاي سمی هم خوابیده باشند، عطش زده فقط به آب
فکر میکند و نمیتواند بهخطر مارهاي سمی فکر کند. محمد که دلش از استدلال غریب سید مهدي لرزیده بود سکوت کرد و
خود را مشغول جمع کردن پارچهها نشان داد. سید دوباره روي چهارپایه نشست زانوهایش میلرزید. انگار نمیتوانست روي پا
بایستد. مرتضی که از تجار حله بود، با یک بارف پارچه از راه رسید و سلام کرد. محمد به استقبال او جلو رفت مرتضی با دیدن
چهرة اشکآلود سید مهدي جا خورد: سلام سید، اتفاقی افتاده سید برخاست و جواب سلام مرتضی را داد امّا نتوانست توضیحی
براي اشکهایش بدهد. فقط صورتش را پاك کرد، امّا دوباره غرق اشک شد. دیگر اختیار گریه دست خودش نبود. محمد، مرتضی
را از تعجب وشگفتی درآورد و گفت سیدمان دلش هواي کربلا کرده مرتضی جا خورد: کربلا؟ آن هم در این شرایط ! - تو که
کارت گذشتن از راههاست به این سید ما بگو در بیابان کربلا چه خبر است مرتضی دو دست سید را گرفت و گفت گوش کن
سید اوضاع بهشدت وخیم است تمام نواحی اطراف کربلا را قبیلۀ عنیزه قرق کردهاند. همۀ راهها بسته است یک لشکر از سپاهیان
عثمانی بهکمک سربازان عراق آمدهاند و همهجا سرداران عثمانی چادر زدهاند، امّا عنیزه آنقدر سریع در شب عمل میکنند و
زائران را به اسارت میبرند که میگویند کمکم سرداران عثمانی هم وحشت کرده و میخواهند آن نواحی را تخلیه کنند. خودشان
هم قبول دارند که از عهدة این راهزنان سنگدل برنمیآیند. اصلًا معلوم نمیشود چطور اموال زائران را غارت میکنند و آنها را
کجا میبرند. مدتهاست تجارت ما هم دچار کساد شده و ناامنی راه کار ما را هم دچار مشکل کرده آنوقت تو میخواهی از شهر و
دیار امنف خودت به کربلا بروي و... سید مهدي دلشکسته کلام مرتضی را قطع کرد و گفت میدانم چقدر میگویید... - تو
میدانی و میخواهی بهدست خودت بهکام خطر بروي - دلتنگم .. بسیار دلتنگم .. چه کنم - صبر کن خدا بزرگ است شاید فرجی
شد. بسته شدن راه کربلا چیز تازهاي نیست امّا هیچکس هم هرچند ظالم و قدرتمند نتوانسته براي همیشه شیعیان حسین را از زیارت
کربلا محروم کند. - من فقط میدانم که نمیتوانم صبر کنم مرتضی پارچههاي خودش را تحویل محمد داد و گفت بیا برویم
مسجد، نماز ظهرمان را بخوانیم تو هم دست از این اصرار بیجا بردار. محمد پارچهها را در طاقچۀ حجره جا داد و در حجره را
بست و هرسه راهی مسجد حله شدند. فکر میکردند سکوت سید نشانۀ تسلیم و پذیرش اوست هر سه کنار چاه آب رفتند و وضو
گرفتند و به شبستان مسجد رفتند. مؤذن اذان میگفت و مردم سرگرم آماده شدن براي نماز جماعت ظهر و عصر بودند. سید مهدي
در سکوت کامل سربه زیر انداخته بود. محمد و مرتضی با آرامش خاطر از پذیرش سید ازجا بلند شدند تا قامت نماز ببندند. امّا در
دل سید مهدي غوغایی بود که نمیتوانست بهخاطر آن جلوي ریختن اشکهایش را بگیرد. وقتی سر بلند کرد تا قامت بهنماز ببندد،
صورتش را خیس اشک دیدند. امّا هیچکدام به خودشان اجازه ندادند کلمهاي بر زبان بیاورند. زهرا همانطور که لباسهاي سید را تا
میکرد و در کولهبار سفرش میگذاشت اشک میریخت و حرفی نمیزد. سید کنارش زانو زد و گفت لااقل حرفی بزن اعتراضی
بکن چیزي بگو، این سکوت اشکبار تو دارد مرا دیوانه میکند. زهرا لباس سید را بویید و بوسید و حرفی نزد. لباس از اشک
چشمانش خیس شد. سید لباس را از او گرفت و گفت اینطور که تو گریه میکنی داري مرا آتش میزنی حرف بزن زهرا سکوت
طولانیاش را در برابر نگاه ملتمس سید شکست و گفت خودت که بهتر ازمن همهچیز را میدانی و با این همه میخواهی بروي -
باور کن اگر بر سر من فریاد بزنی راحتتر تحمل میکنم تا اینطور مظلومانه اشک بریزي و کولهبار سفر مرا آماده کنی زهرا آخرین
تکه لباس را هم تا کرد و بلند شد: من دل تو را میشناسم وقتی کربلایی شود هیچ چیز جلودارش نیست - امتحان کن چیزي بگو...
بهتر از این است که با این گریهات دل مرا آتش بزنی زهرا رو برگرداند و گفت دلم میخواهد با تو بیایم ولی میدانم نمیتوانی در
صفحه 15 از 46
چنین شرایط خطرناکی مرا با خودت ببري وقتی خودم در این اشتیاق دارم میسوزم چطور میتوانم تو را از رفتن منع کنم سید
مهدي مبهوت از این کلام همسرش از جا بلند شد و گفت تو با رفتن من مخالف نیستی مثل محمد و مرتضی و همۀ مردم شهر مرا
از خطرات راه پرهیز نمیدهی - نه .. برو و دل مرا هم با خودت ببر. من برایت دعا میکنم که بهسلامت بروي و زیارت کنی و
برگردي ! سید با نگاهی حقشناس به چشمان پر از اشک همسرش خیره شد و براي زمانی طولانی هر دو گریه کردند. اسب خسته و
هندیه رسید پاهایش سست شد و کنار آب ایستاد، سید از اسب پیاده شد تا نفسی تازه » خیس عرق از نفس افتاده بود و وقتی به رود
کند. آبی به صورتش زد. در آن سوي رود جمعیت زیادي پراکنده شده بودند. سید فهمید اینها همه زائرانی هستند که تا اینجا
آمدهاند و بعد از این جرأت رفتن ندارند. سر بهسوي آسمان بلند کرد و گفت : یا حسین من به عشق تو راهی کربلا شدهام از عمق
خطراتی هم که در پیش رویم هست باخبرم .. امّا خودم را بهتو سپردهام .. مرا روسفید کن .. سوار اسب شد و به آب زد و خودش
را بهآن طرف رود رساند و بهسمت چادرهایی که از دور پیدا بود بهتاخت پیش رفت مرد عربی که کنار چادرش نشسته بود و با
لیف خرما سبد میبافت با دیدن سواري که بهسرعت پیش میآمد از جا بلند شد. سید بهاو که رسید افسار اسب را کشید و پیاده
شد. مرد عرب جلو رفت و سید سلام کرد. جواب او را داد و پرسید: تو هم زائر کربلائی ! - بله بهقصد کربلا آمدهام - مگر خبر
نداري آنطرفها چهخبر است - چرا خبر دارم این چند روزه بسیار شنیدهام که راهزنان عنیزه سر راه زائران کربلا کمین کردهاند. -
خبر داري و آمدهاي - اینها چرا آمدهاند؟ - نمیدانم هیچ راهی بهسوي کربلا نیست عبور و مرور بهکلی قطع شده - تو هم آیۀ یأس
میخوانی مرد جوان - آیۀ یأس کدام است مگر بهچشم خودت نمیبینی اینجا چهخبر است سید حس کرد او هم مثل بقیه فقط قصد
منصرف کردن او را دارد. برگشت و کنار رود رفت وضو گرفت و همانجا کنار آب نماز ظهر و عصرش را خواند. آسمان ابري بود
و هنوز نمازش را نخوانده بود که نمنم باران هم شروع شد و بر دلتنگی و غربت آن بیابان افزود. سید مهدي سر به زیر انداخته و در
دل مشغول ذکر و دعا بود و باران آرام بر سر و رویش میبارید. مرد عرب کنارش آمد و گفت باران تو را خیس میکند. بهچادر
من بیا و مهمان من باش تا ببینیم خدا چه میخواهد. سید دعوت مرد عرب را از سر غربت و ناچاري پذیرفت و با او به چادرش رفت
مرد پیالهاي چاي داغ برایش ریخت و بهدستش داد و گفت که هستی و اهل کجایی سید پیاله را گرفت و نشست سید مهدي قزوینی
هستم در قزوین بهدنیا آمدهام و پدرم به نجف کوچ کرده و ساکن نجف و حله شدم و اکنون در نجف حوزة درس علوم دینی دارم
- پس با این سرزمین آشنا هستی سید! - بله .. - و میدانی معنی راهزن چیست و غارت کردن کاروان چه معنایی دارد؟ سید آمد
حرفی بزند که صداي همهمۀ جمعیت را شنید، بهسرعت هر دو از چادر بیرون دویدند. سید پرسید: چه خبر شده - نمیدانم صبر
ن میروم و برایت خبر میآورم چیزي نگذشت که مرد عرب برگشت سید جلو رفت و پرسید: چه خبر شده - مردان قبیلۀ ´ کن الا
بنیطرف با اسلحۀ گرم جمع شدهاند و میخواهند زائران را به کربلا برسانند، حتی اگر قرار باشد با عنیزه بجنگند. سید جا خورد:
امکان ندارد، کاري که از دست سرداران لشگر عثمانی برنیامده وسربازان خودمان را هم در برابر آنها بهزانو درآورده از دست چند
مرد قبیلۀ چادرنشین بنیطرف برمیآید؟ حتی اگر اسلحۀ گرم هم داشته باشند، همگی آنها کشته میشوند. مرد عرب نگاهی به
جمعیت انداخت و گفت تا بهحال هرگز گروهی به سنگدلی و بیرحمی عنیزه راه را بر زائران کربلا نبسته بودند. - من فکر میکنم
این حرف بهانهاي است و قبیلۀ بنیطرف میخواهد زوّار کربلا را بیرون کند. پذیرایی از این جمعیت کار دشواري است بهاین بهانه
متوسل شدهاند. لحظاتی هر دو با سکوت و نگرانی به جمعیت که همصدا فریاد میزدند، چشم دوختند، امّا زمانی نگذشت که
جمعیت ناگهان از آن شور و التهاب افتاد و زمزمهاي در میان آنها پیچید و پاي همه زائران را سست کرد. مرد عرب متعجب به میان
جمعیت رفت و خیلی زود برگشت و گفت سید تواز کجا میدانستی قضیه چیست ! - معلوم بود قضیه چیست - راست گفتی اینها
بهانه بود. همۀ آنها که قبلًا از این راه گذشتهاند میگویند امکان ندارد و این حرف فقط یک بهانه است تا زائران کربلا به شهر و
دیار خودشان برگردند. براي قبیلۀ بنیطرف پذیرایی از این همه زائر کار دشواري است سید آهسته با خودش گفت ولی اینها همه
صفحه 16 از 46
به عشق کربلا آمدهاند، دل نمیکَنَند که برگردند. زائران همه برگشتند و مردان بنیطرف هم به چادرهایشان رفتند. ازجمعیت زائر
دیگر هیچکس به چادرهاي بنیطرف برنگشت هرکدام روي زمین در سیاهچادرها نشستند. با این حرفی که در بین جمعیت پیچیده
بود نه امکان ماندن داشتند و نه پاي برگشتن مردان بنیطرف هم سر و صدایشان خوابید. نم نم باران هنوز ادامه داشت و آسمان را
ابري تیره پوشانده بود. دیدن آن همه زائر ناامید و رانده از همهجا دل سید مهدي را از جا کند. میدانست هرکدام مثل او بههزار
امید راهی این سفر شده بودند و حالا نه راه رفتن داشتند و نه دل برگشتن خیلی از آنها از نجف و حله چند روز پیاده آمده بودند و
حالا ناامید و خسته یک گوشه کفز کرده و به دور دست خیره شده بودند. به راهی که در انتهاي آن همۀ امید آنها نهفته بود، راهی
که به کربلا ختم میشد و در بین آن مردان بیرحم عنیزه کمین کرده بودند. قطرههاي باران بر سر و روي سید مهدي میبارید و
باعث میشد قطرههاي اشک او را از چشمان کنجکاو مرد عرب پنهان کند... پشت به چادر و مرد عرب کرد و زیر باران رو به
دشت شروع به رفتن کرد. همانطور که قدم میزد و اشک میریخت با خود میاندیشید: همه گفتند نرو... حالا برگردم به چه رویی
در چشمان دیگران نگاه کنم و بگویم امام حسین مرا نپذیرفت .. رود هندیه در دل دشت بهسوي دجله پیش میرفت یک لحظه با
خودش فکر کرد کاش خودم را بهآب بزنم و با شنا تا فرات بروم .. امّا خیلی زود از این فکر پشیمان شد. او تحمل شناکردن در این
مسیر طولانی را نداشت از راه خاکی تا کربلا سه ساعت راه بود... یاد حرفهاي مرتضی و محمد افتاد، نمیخواست قبول کند که حق
بود. ناگهان حس کرد صبرش از این ناامیدي و « کربلا » با آنهاست تمام وجودش در یک کلمه خلاصه شده بود و آن هم
بلاتکلیفی تمام شده است سرش را رو به آسمان بلند کرد و درحالیکه بهشدت اشک میریخت بلند فریاد زد: یا حسین .. اگر مرا
بهعنوان زائر خودت قبول نداشتی تا اینجا چرا مرا کشاندي ... چرا در همان حله مانعم نشدي تو که مرا نمیخواستی چرا شعلهورم
کردي .. میبینی که دارم میسوزم .. هق هق گریه کلام را در گلویش خفه کرد. به زانو روي خاك دشت فرود آمد و نالید: چرا
کمکم نمیکنی ... این همه که از کرامت تو گفتهاند قصه که نیست .. تمام وجودش در آتش شوقف زیارت کربلا میسوخت و
تنها چیزي که نمیخواست بپذیرد این بود که باید برگردد و به کربلا نرود. اشک تمام محاسن سیاهش را خیس کرده بود. در دور
دست افق ابرهاي تیره بر زمین سایه انداخته بودند و بعد از ظهر سنگین و غمگرفتهاي بود. سر بلند کرد و نالید: یا حسین نگو که
باید برگردم نگو که به کربلایت راهم نمیدهی نگو که زائرت را از خودت میرانی .. نگو... نگو... ناگهان از پشت پردة اشک
حس کرد تکسواري از دور بهسویش میآید. با دو دست چشمانش را از اشک پاك کرد تا سوار را بهتر ببیند. از جا برخاست و
قدمی جلو گذاشت سوار به او نزدیک شد. شخصی که سوار بر اسب بود لباس عربی پوشیده بود و نقاب زردي به چهره داشت نیزة
بلندي در دست داشت و شمشیري به کمر بسته بود. به او که رسید دهانۀ اسب را کشید و اسب راهوار و زیبایش آرام ایستاد. آن
شخص نقاب از چهرهاش برداشت سیمایی در نهایت حفسن و ملاحت داشت و چشمانی درخشان و نافذ. نگاهش دل سید مهدي را
از تمام غمی که داشت نجات داد. امّا نفهمید چرا ناگهان با دیدن این چهره احساس آرامش و سبکی کرد. آن شخص او را بهنام
صدا زد: سید مهدي سوار شو. سید دلش فرو ریخت بیآنکه بداند این شخص در این غربت نام او را از کجا میداند، گفت - با
این جماعت بیرحم عنیزه چگونه میتوانیم برویم شخص جلیلالقدر با اطمینان گفت عنیزه میرود. سید بهخود آمد و با سرعت
بهطرف اسبش دوید و افسار آن را از تیرك چادر مرد عرب باز کرد و سوار شد. مرد عرب بهسراغ جمعیت رفته بود و در چادرش
نبود. اسب سوار بهسوي جمعیت بهراه افتاد. پیغامش بهسرعت در بین جمعیت پیچید و همه به جنب و جوش درآمدند و زمانی
نگذشت که همه سواره و پیاده بهراه افتادند. شور و شوقی عجیب پاهاي بیرمق و خستۀ زائران را توان بخشید. و همه در کنار رود
هندیه بهسمت کربلا بهراه افتادند. سوار نیکو با کمال آرامش اسب را پیش میبرد، امّا اسب سید مهدي پشت سر او با نهایت
سرعت میتاخت ولی فاصلۀ معین بین آنها کم نمیشد تا بتواند با او صحبت کند. از تپۀ سلیمانیه که کمینگاه عنیزه بود بالا رفتند.
قلب سید آرامش پیدا کرده بود و با حضور سواري که پیش روي آنها میرفت احساس امنیت دلپذیري سراسر وجودش را دربر
صفحه 17 از 46
گرفته بود. از دور راهزنان شمشیر بهدست عنیزه با چادرها و اسبهایشان دیده میشدند. آن شخص اسب سوار که جلوتر از کاروان
زائران پیش میرفت به هر گروه از عنیزه که میرسید کلامی میگفت و آنها بدون تأمل مثل کسانی که از سپاهی توانمند بگریزند
کوچ میکردند و بهسرعت دور میشدند. زمانی نگذشت که بیابان از مردان عنیزه خالی شد و حتی یکنفر از آنها باقی نماند و
تنها غباري در افق دیده میشد که نشان میداد تمام قبیلۀ عنیزه به اطراف گریختهاند. به تپهاي که رسیدند سوار از تپه به زیر آمد
ووقتی سید مهدي و همراهانش به فراز تپه رسید در پایین آن اثري از آن سوار نبود. تا چشم توان دیدن داشت زمین و آسمان دیده
میشد و هیچ نشانی از آن سوار نبود... سید مهدي ناگهان مثل کسی که از خوابی شیرین بیدار شده باشد، بهخود آمد و اندیشید:
خدایا تنها کسی که قادر بود این جمع بیپناه را به کربلا برساند امام زمان بود. چرا من نفهمیدم .. چرا... دروازة کربلا از دور نمایان
شد و زائران با دیدن دروازة شهر و اینکه بدون خطر به کربلا رسیده بودند یکصدا شور و فریاد شدند. سربازان محافظ دروازه با
دیدن انبوه زائرانی که بهسوي شهر در حرکت بودند، فریاد شوق سر دادند و سید مهدي با خودش نجوا میکرد و اشک میریخت
و مینالید: خدایا... جز امام زمان چه کسی نام مرا در این غربت میدانست و جز او چه کسی میتوانست از میان سپاه دشمنی
بیرحم ما را به کربلا برساند... واي بر من .. من او را دیدم او مرا صدا کرد. با من همراه شد و من نفهمیدم ونشناختم که او کیست
.. اسب او آرام میرفت و اسب من بهسرعت و من نفهمیدم چرا هرچه بیشتر اسب میتازم به او نمیرسم .. سربازان دروازة شهر را
بهروي زائران تشنه و گریان گشودند. سربازي از میان آنان فریاد زد: سبحان الله این صحرا پر از زائر شده پس مردان عنیزه کجا
ما هم صاحبی داریم .. ما که بدون » رفتهاند که این همه زائر به کربلا رسیده سید مهدي دستی براي او تکان داد و میان گریه گفت
صاحب نیستیم . زائران همگی وارد شهر شدند. ورود آنها جان تازهاي به شهر داد. زائران بهخاطر رسیدن به کربلا اشک میریختند
و مردم ساکن کربلا بهخاطر گشوده شدن حلقۀ محاصرة عنیزه بعد از ماهها بیخبري و اضطراب کربلا مدتها در محاصره بود و
راهزنان عنیزه اجازة خارج شدن به مردم را نمیدادند و کسی هم اجازة ورود به کربلا را نداشت آسمان کربلا آفتابی و آبی بود و
از آن ابر تیرة دشت خبري نبود. سید مهدي ساعتش را نگاه کرد. هنوز یک ? پی نوشت: با استفاده از: جنۀالمأوي محدث نوري
دارالسلام شیخ محمود عراقی
حکومت جهانی در عصر فنآوري
پرسش و پاسخ با آیۀالله امامی کاشانی و حجۀالاسلام والمسلمین کورانی اشاره: در سومین اجلاس دو سالانه بررسی ابعاد وجودي
حضرت مهدي، علیه?السلام، آیۀالله امامی کاشانی و حجۀالاسلام والمسلمین کورانی در فضایی صمیمی و پر از معنویت به
یملاء الأرض « پرسشهاي حضار درباره حضرتش پاسخ دادند که متن کامل این جلسه تقدیم حضورتان می?گردد. با توجه به جمله
حضرت مهدي، علیه?السلام، زمین را پر از قسط و عدل می?کنند] چطور است که باز هم گناه دیده می?شود آن ] » قسطاً و عدلًا
هم در حدي که براي اجراي حدود لازم می?شود حضرت به علم خویش عمل کنند - آنگونه که صبح جناب عسکري، دام?ظله،
فرمودند؟ حجۀالاسلام کورانی: درست است که حکومت حضرت مهدي، علیه?السلام، کل جهان را در برمی?گیرد ولی هیچ
اجباري براي مردم جهان وجود ندارد. مسأله امکان و قدرت بر انجام معصیت و طاعت محفوظ است و خداوند می?خواهد که این
برخی چیزها هم در عقاید وجود دارد که خداوند نمی?خواهد کاملًا روشن » افنّف السّاعۀ آتیۀ أکاد اخفیها 1 « . اصل محفوظ بماند
شوند. اهل گناهان و مفسدین در زمان حضرت، صلوات?الله?علیه، هر چند کم?اند ولی می?مانند. مثلاً دجال که سنّیها در
کتابهایشان خیلی بزرگش کرده?اند بر اساس منابع مإ؛ یک ضدانقلاب و ضدحرکت براي حضرت از ناحیه یهودیان و نواصب
است. در آن زمان اینقدر مسائلی نظیر ارتباط با دیگر کرات و آسمانها با معجزاتی که به دست حضرت ظاهر می?شود، روشن
می?شوند که کم هستند کسانی که ایمان نمی?آورند لذا مسأله قضا و حکومت و تعزیرات خیلی لازم است. آیۀالله امامی کاشانی:
صفحه 18 از 46
یک بحثی وجود دارد که جهان به سوي تکامل می?رود و دو نقطه تکامل در همه ادیان و اسلام مطرح است که نقطه دوم به نسبت
اولی اکمل و کاملتر است. نقطه اول تکامل، حکومت امام عصر، ارواحنافداه، است. نقطه دوم هم قیامت است که در قیامت همه
حقایق روشن می?شود و دیگر کسی قدرت خلاف گفتن را هم ندارد. حتی در آنجا وقتی به او بگویند تو چنین کردي نمی?تواند
آنجا عالم بتمام حقیقته و بشراشر وجوده عیان شده است و آن تکامل » شهد علیهم سمعهم و أبصارهم 2 « . بگوید نه و انکار کند
تکامل واقعی است. تکامل قبل از آن تکاملی اجتماعی و فردي است و در آن حد نمی?باشد. البته این بحث منحصر به اسلام نیست
محققین از ادیان مختلف می?گویند. اتفاقاً من که با بعضی از آقایان مسیحی چه متکلمین آنها و چه فلاسفه?شان بحث می?کردم
این حرف را قبول داشتند. می?گفتند: ما هم این مطلب را قبول داریم و از انجیل هم شواهدي بر این مطلب می?توان یافت؛ مثلًا در
انحیل متی هست که وقتی مسیح ظهور و قیام می?کند و با اولیایی که همراه او خواهد بود عدالت را برقرار می?کند، باطل از بین
می?رود و حق هم چنین می?شود. بعد از آن هم قیامت برپا می?شود. این دو مرحله از تکامل را هم انجیل و هم دیگر کتابهاي
ادیان مختلف و صاحبان مکتبهاي امروز قبول دارند. در این بحث کلی چند نکته مطرح است: نکته اول اینکه وقتی می?فرمایند:
آیا معنایش این است که دیگر گناه نخواهد بود؟ همینطوري که جناب » یملأ اللَّه به?الأرض قسطاً و عدلًا بعد ما ملئت ظلماً و جوراً «
آقاي کورانی فرمودند اینچنین نیست که گناه نباشد چون دار، دار تکلیف و اختیار است و امتحان و آزمایش از بین نرفته است. پس
به هر دوري ولی?اي لازم است تا قیامت آزمایش دائم است امتحان هم معنایش این است که انسان بتواند گناه بکند. لذا گناه و
ظلم هم خواهد بود ولی جریان، جریان عدل است و نظام، نظام عدل. همینطور که الآن می?بینیم فضا، فضاي ستم است؛ یعنی
یملأ « اینطور نیست که یک نفر در خانه?اش و در خلوت گناه نکند. مثلًا یک زن و شوهر به هم ظلم نکنند یا دروغ نگویند. معناي
این است که آن مقدمه می?شود براي قیامت. در قیامت چون تماماً عدل حاکم است و چیز دیگري که در آن » الأرض قسطاً و عدلًا
آنجا یک همچنین تحقق و بروز بشراشر وجود انسان و همه .» تمّت کلمۀ ربّک صدقاً و عدلًا 3 « : ظلم و ستم باشد دیده نمی?شود
عالم خواهد بود، امّا قبلش که در زمان ظهور حضرت باشد در همین حد است. پاسخ به بخش اول سؤال این شد که نظام و شرایط
به طرف حق است ولی گناه و ظلم هم دیده می?شود. سؤال دوم هم این است که اینکه حضرت به علم خودشان عمل می?کنند آیا
معنایش این است که دیگر به بیّنه و شاهد و سوگند و اینگونه مسائل تکیه نمی?شود؟ پاسخش این است که این هم چون یک
دقیقه?اي است از حقیقه قیامت و سوسویی از شمع آن. تقریباً نوري به دنیا می?دهد و جزیی در حقیقت روشن می?شود. یعنی
گاهی ممکن است کسی چیزي بگوید و حضرت بگویند چنین نیست و تو چنان کرده?اي و اینکه هر از گاهگاهی یک چنین اظهار
نظري بفرمایند بناي قضا و دعوا و حاکم و محکوم را به هم نخواهد زد که البته این اظهار نظرها هم در طریق هدایت انسانها به سوي
» وقت معلوم 4 « خود آن حضرت است که باید جداگانه روي این موضوع بحث شود. در یکی از سخنرانیهاي اجلاس مطرح شد که
که مهلت شیطان است همان زمان ظهور است اگر چنین است چطور باز هم گناه یافت می?شود؟ یعنی همان سؤال اول.
حجۀالاسلام کورانی: بحث قتل شیطان به دست حضرت عیسی در منابع سنیها زیاد مطرح شده و روایاتی داریم که آن را به دست
حضرت صاحب?الزمان، علیه?السلام، بیان می?کنند و پس از رجعت و حکومت امام حسین و دیگر معصومین، علیهم?السلام، و
برخی هم به دست رسول اکرم، صلّی?اللَّه?علیه?وآله، بیان کرده?اند. ولی باید مد نظر داشت که شیطان تنها منبع شر نیست.
همانطور که در مراسم حج سه جمره داریم و آنها را رمی می?کنیم: شر نفس، شرالناس و شر الشیطان. پس با حذف شیطان شر
برچیده نمی?شود و شرالنفس و شرالناس به جاي خود باقی است لذا گناه هم باقی خواهد بود. آیۀالله امامی کاشانی: مسأله اخیر و
فأنذرنی إلی « امتحان تا روز قیامت در دنیا باقی است و شیطان هم که در قیامت از بین می?رود خودش هم درخواستش این بود که
چطور ممکن است حضرت با شمشیر در مقابل تکنولوژي عصر ظهور مقابله کنند؟ حجۀالاسلام کورانی: روایتی .» یوم یبعثون 5
إنّ « : نداریم که استفاده امام مهدي، علیه?السلام، را از تکنولوژي روز صریحاً نفی کند بلکه در نقطه مقابل آن زیاد است مثلًا
صفحه 19 از 46
رهبر شما بر ابرها سوار ؛» صاحبکم لیرکب السحاب و یرقی فی الأسباب و ینزل العراق فی سبع قباب من النور لا یعلم بأیّها هو
می?شود و با وسایلی بالا می?رود و وقتی از حجاز وارد عراق شوند در هفت گنبد نورانی هستند که معلوم نیست ایشان در
خداوند به ذي?القرنین ابر و ؛» افنّ اللَّه عزّوجلّ أعطی ذي القرنین السحاب الذلول و ادّخر الصعب لصاحبکم « کدامیک قرار دارند. یا
سألته و ماالهواء الصعب؟ قال: الذي فیه رعد و « . باد روان و آرام را عطا کرد و براي رهبر شما سخت و مستحکم آن را ذخیره نمود
و یا دیگر معجزات. به طور » معه عصا موسی « یا » یري فی عصره من فی المشرق من فی المغرب « : یا دیگري اینکه .» قذف و برق
خلاصه می?توانیم بگوییم حضرت از چند تشابه استفاده می?کنند: اول: بلسان قومه یعنی از همان تکنولوژي عصر خویش و وسایل
إنّ العلم فی عصره یکون جزئین فیضّم « : آن استفاده می?کنند و شاید آن را هم پیشرفت بدهند که روایاتی هم در این ارتباط داریم
إنّما یرکب « : دوم معجزات است. احتمالًا تعبیر روایت هم کنایی باشد .» علیه خمس و عشرین جزءاً و یبثّها فی النّاس سبعاً و عشرین
که تعریفی از اسب حضرت بیان می?کند ك شبیه دستگاههاي جدید است. لذا »... فرسه فی الکوفۀ و ینتفذ فرسه له أعین له
می?توانیم بگوییم حضرت مثل هر پیامبر و امامی علاوه بر معجزات از تکنولوژي عصر خویش استفاده می?کنند. آیۀالله امامی
کاشانی: دو نکته است که آقاي کورانی به آن اشاره فرمودند: یکی اینکه خروجه بالسیف جنبه سمبلیک دارد به این معنی که
می?خواهد بفرماید که بالاخره شمشیر و اسلحه هم در کار خواهد بود؛ یعنی علی?رغم اینکه گسترش تفکّر حضرت،
صلوات?الله?علیه، بر روي زمین با منطق و فکر و اخلاق و کرامات و معجزات خواهد بود ولی یکجا هم با مستکبرانی روبرو خواهند
شد که آنها اصلًا اهل منطق نیستند که این دیگر چاره?اش اسلحه است. حالا اسلحه آن زمان شمشیر بوده لذا تعبیر به شمشیر شده
است ولی استفاده تکنولوژي براي هر رهبري هست چه رسد به رهبر جهانی. شواهدي هم داریم که حضرت از تکنولوژي روز
استفاده می?کنند. آیا حضرت شهید می?شوند یا خیر؟ اگر جواب مثبت است چه شرایطی بوجود می?آید که در مقطعی که عدل
و داد حاکم است مردم یا گروهی امامی را که مظهر حق و عدل و داد است، شهید می?کنند؟ حجۀالاسلام کورانی: من درباره
روایاتی که کشته شدن حضرت را مطرح می?کنند تتبع کردم ولی متأسفانه ندیدم که در منابع مهم ما آمده باشد و اینکه یک زن
حضرت را شهید می?کند احتمالاً از مشهورات منابع غیرمعروفه است. بحث دیگري هم که شبیه این بحث است مسأله مدت
حکومت حضرت است. روایتهاي سنیها می?گوید: 7 یا 9 سال. اینجا سبع (هفت) و تسع (نه) تصحیف شده?اند. البته شاید در اینجا
منظور از سال، مرحله باشد و لی به هر حال ممکن است حضرت 309 سال یا بیشتر حکومت کنند. روایاتی داریم که کم هم نیستند
که پس از حضرت 12 تن از فرزندانشان حکومت می?کنند و اگرچه از دجال که وضع عمومی مردم چیزي شبیه عصمت است در
عین حال باز کم و بیش فاسد وجود دارد که بعضی سعی می?کنند امام را شهید کنند، ولی صریح این را در منابع معتبرمان
ندیده?ایم. در ضمن پس از 12 فرزند حضرت رفت و آمد بین آسمان و زمین انجام و آسان می?شود و بعد هم امام حسین،
علیه?السلام، می?آیند و از آن زمان رجعت شروع می?شود. خلاصه کلام اینکه نمی?توانیم از نظر علمی ثابت کنیم حضرت چند
سال حکومت می?کنند یا آیا شهید می?شوند یا خیر؟ امّا آیا می?توان قبول کرد که حضرت که بناست نتیجه و ثمره 124000
» قتل « پیامبر باشد آن وقت هفت سال حکومت کنند؟ آیۀالله امامی کاشانی: البته اگر بنده می?خواستم جواب بدهم می?گفتم کلمه
آمده است ولی واقعیتش این است که اینها رسیدگی می?خواهد که ببنیم اینها از اسلام است یا نه؟ همین مطلبی که » موت « و
گفتم اول باید ببینیم آیا این »، جدّه الحسن بن علی، علیه?السلام « : دیشب به یکی از آقایان گفتم، وقتی که گفتند: روایتی هست که
از اسلام هست یا نه؟ بعد بیاییم آن را تبیین کنیم و بگوییم چنین و چنان است. ولی این مطلب از ریشه و بن غلط است. بنده در
تحقیقاتی که در روایات داشته?ام و به صورت گذرا نگاه کرده?ام ولی هنوز تحقیق و بررسی?مان به این نقطه نرسیده است. مطلبی
که به نظرم می?رسد این است که مإ؛ خودمان را در این ریزه?کاریها و دست?اندازها نیندازیم و خودمان را در این وادي?ها نبریم
و درباره آن دسته از مسائل اساسی که در دنیا مطرح است مثل مسائل مربوط به مصلح جهانی یا خود حضرت ولی عصر،
صفحه 20 از 46
علیه?السلام، کار بکنیم. خودمان را خیلی نباید در این پیچ و خمهاي که آنهایی هم که در آن کار می?کنند نمی?دانند چیست
ببریم. اگر کسی امام خود را زیارت کند یا در این رابطه خوابهایی دیده باشد آیا می?تواند عنوان کند یا اینکه سکوت کند؟ آیۀالله
امامی کاشانی: اولًا اگر کسی خواب حضرت را دیده باشد یا صحبتی در عالم رؤیا کرده باشند این را کسی منع نکرده که نقل
خودش اصلًا علت نوشتن این کتاب را خواب دیدنبیان می?کند و » کمال?الدین « کنند. صدوق، رحمۀالله?علیه، در کتاب
می?فرماید که خواب دیدم در کنار حجرالاسود هستم. وجود اقدس امام زمان، ارواحنافداه، را در آنجا دیدم، به من فرمودند: قرار
بود چنین کتابی بنویسی پس چه شد؟ اقدام کن. من هم اقدام کردم. آنکه گفته?اند نگویید تشرف خدمت حضرت است به این
شکل که یکی بگوید من خدمت حضرت مشرف شدم. البته این را مگر خواص براي هم بگویند یا براي بقیه هم نادراً گفته
می?شود که خود بحث جدایی است که البته شاید نباید هم گفت. اگر آن توقیعی را که حضرت براي نایب چهارم خودشان - علی
نکته این است که ادعا کند مرا دیده ،» فمن ادّعی المشاهدة فهو کذّاب مفتر « بن محمد سمري - مرقوم فرمودند که پس از مرگ تو
است دروغ گفته است. ادعا معنایش این است که بگوید من نایب پنجم حضرتم و واسطه بین مردم و ایشان. یا جور دیگري که
یعنی کسی اعلام کند من چند علت دست به دست هم می?دهند تا حضرت » فمن ادّعی المشاهدة « می?شود معنا کرد این است که
ظهور کنند: یک جهتش این است که جامعه و مردم روي زمین از ظلم و فساد خسته بشوند. خودشان آماده شوند و منتظر فرجی
بشوند که مشکلشان حل شود. جهت دیگر اینکه انسانهایی باید آماده باشند که تا حضرت آمدند پا به رکاب باشند. جامعه باید
آماده شود یعنی به سوي هدفی حرکت کند که آن حضرت حرکت می?کنند. حضور حضرت می?رسم که حضرت خودشان
نمی?خواهند کسی اعلام حضور بکند. گاهی بعضی?ها می?گویند اینکه سید بحرالعلوم و مقدس اردبیلی مشاهده کرده?اند و
بزرگانی خدمت حضرت رسیده?اند و پیامهاي خصوصی داشته?اند
مردم شناسی کوفه
نعمت?اللَّه صفري فروشانی اشاره: بررسی تحلیلی نهضت امام حسین، علیه?السلام، سهم وسیعی از نوشته?هاي متفکران اعم از
مسلمان و غیرمسلمان و نیز شیعه و غیرشیعه را در میان مباحث شیعه?شناسی به?خود اختصاص داده است. امّا وجه مشترك عمده
این نوشته?ها آن است که به بررسی یک?سویه نهضت پرداخته و بیشتر تلاش خود را صرف بررسی شخصیت رهبر این نهضت
یعنی امام حسین، علیه?السلام، نموده و سعی در شناختن دیدگاه آن حضرت کرده?اند. ولی باید توجه داشت که سویف دیگرف
نهضت، یعنی مردم کوفه که با نامه?نگاریهاي خود موجبات سفر امام حسین، علیه?السلام، به سمت شهرشان را فراهم آوردند، نیز
از اهمیّت خاصّ ی در تحلیل این نهضت برخوردار است که بی?توجهی به آن می?تواند تحلیلگر را به بیراهه کشاند. آنچه در این
مقاله مورد نظر است آن است که اطلاعاتی را عمدتاً به?عنوان موادّ خام دراختیار تحلیلگران قرار دهد تا آنها را در شناخت بهتر
اوضاع آن زمان کوفه و تحلیل دقیقتر حوادث یاري نماید. 1- جمعیّت?شناسی کوفه الف) جمعیت کوفه در زمان نهضت شهر کوفه
در سال 17 هجري به?دستور عمر خلیفه دوم و به?دست سعدبن ابی وقاص فرمانده سپاه مسلمانان در جنگ با ایرانیان پی?ریزي
شد. هدف از تأسیس این شهر، بنیانگذاري یک پادگان نظامی در نزدیکی ایران به?منظور پشتیبانی نیروهاي عمل?کننده در داخل
ایران بود. 1 عمر دستور داده بود که گنجایش مسجد این?شهر به?گونه?اي باشد که بتواند تمام جمعیّت نظامی را درخود جاي
دهد و مسجدي که طبق این دستور ساخته شد، می?توانست چهل?هزار نفر را درخود جاي دهد، 2 بنابراین می?توانیم به?این نتیجه
برسیم که شهر کوفه در آغاز تأسیس حدود چهل?هزار نفر جمعیّت نظامی داشته است و با توجه به اینکه بسیاري از افراد این
جمعیّت، زن و فرزند خود را نیز همراه داشته?اند، با احتساب حداقل یک زن و یک فرزند براي هر سرباز به جمعیتی معادل یکصد
و بیست هزار نفر براي این شهر در هنگام تأسیس دست می?یابیم. پس از بنیانگذاري کوفه، به عللی همچون داشتن آب و هواي
صفحه 21 از 46
خوش، نزدیکی به رود پرآب فرات، مجاورت با ایران و وضعیت اقتصادي مناسب که از راه خراج و غنایم سرزمینهاي فتح شده
به?دست آمده بود، این شهر پذیراي سیل مهاجرت اقوام، قبایل و مردم مختلف از سرتاسر مملکت وسیع اسلامی اعم از حجاز، یمن
و ایران گردید، به?گونه?اي که پس از مدتی کوتاه شهرف آباد و تاریخی حیره را که پایتخت دودمان عربی آل منذر بود،
تحت?الشعاع قرار داده و آن را به?سمت ویرانی کشانید. این مهاجرتها در سال 36 هجري که حضرت علی، علیه?السلام، این شهر
را پایتخت خود قرار داد، شدت بیشتري یافت، به?گونه?اي که مورخان در بیان تعداد سپاهیان کوفی حضرت علی، علیه?السلام،
90 هزار 4 و 120 هزار 5 را ذکر می?نمایند. چنانچه روشن است این ، در جنگ صفین (در سال 37 هجري) ارقامی چون 65 هزار 3
اعداد تنها بیانگر قسمت اعظم نیروي نظامی مستقر در آن شهر می?باشد (و نه تمام نیروي نظامی و نه همه جمعیّت کوفه). در سال
50 هجري که زیادبن ابیه از سوي معاویه عهده?دار امارت کوفه شد، با توجه به فراوانی شیعیان حضرت علی، علیه?السلام، در
کوفه و ترس شام از کوفیان، دست به انتقال عظیم نیروي انسانی از کوفه به شام، خراسان و نقاط دیگر زد، به?گونه?اي که گفته
شده او تنها 50 هزار نفر را به خراسان منتقل نمود در دوران حکومت زیاد جمعیّت کوفه به 140 هزار نفر تقلیل پیدا کرد
هنگامی که اقدام به گسترش مسجد جامع کوفه کرد، آن را به?اندازه گنجایش 60 هزار نفر وسعت داد. 6 » زیاد « به?گونه?اي که
پس از مرگ معاویه در سال 60 هجري، بعضی از کوفیان با نوشتن نامه به امام حسین، علیه?السلام، سخن از سپاه صدهزار نفري
آماده به خدمت به میان آوردند. این سخن 7 گرچه نسبت به آمادگی کوفیان اغراق?آمیز است، امّا می?تواند تعداد تقریبی جمعیّت
نظامی کوفه را در آن زمان مشخص نماید. از مطالب فوق می?توانیم به نتایج زیر برسیم: 1- ذکر رقم 12 هزار نامه از سوي کوفیان
خطاب به امام حسین، علیه?السلام، رقم معقولی به?نظر می?رسد. 2- تعداد بیعت?کنندگان با مسلم را از 12 هزار تا 40 هزار نفر 8
نوشته?اند، امّا در حدیثی که منسوب به امام باقر، علیه?السلام، است، 9 تعداد آنها 20 هزار نفر ذکر شده است که حدود یک پنجم
نیروي 10 جنگجوي کوفه در آن زمان می?باشد. 3- رقم 30 هزار نفري لشکر عمربن سعد که در روایتی از امام صادق،
علیه?السلام، نقل شده است، با توجه به بسیج عمومی 11 اعلان شده از سوي عبیدالله بن زیاد، رقم معقولی به?نظر می?رسد واز
این?جا نیز می?توانیم کثرت سپاهیان مختار را که 60 هزار نفر ذکر شده 12 توجیه نماییم. زیرا سپاهیان او را افرادي تشکیل
می?دادند که در کربلا جزو سپاهیان عمربن سعد نبودند. 4- از اینجا دور از واقعیت بودن بعضی از ارقام که در کتب غیر معتبره امّا
مورد استناد بعضی از واعظین وارد شده روشن می?گردد، به?عنوان مثال در این نوشته?ها چنین آمده که تعداد لشکریان ابن?سعد
در روز ششم محرم یک میلیون پیاده نظام و 600 هزار سواره نظام بوده است که از این تعداد 150 هزار نفر کشته شدند که تنها 50
هزار یا صد هزار نفر آنها به دست امام حسین، علیه?السلام، به هلاکت رسیدند. 13 ب) ترکیب جمعیتی کوفه 1- ترکیب قومی:
جمعیّت کوفه به?دو بخش عرب و غیرعرب تقسیم می?شد. بخش عظیمی از عربهاي ساکن کوفه قبایلی بودند که با آغاز فتوحات
اسلامی در ایران، ازنقاط مختلف شبه?جزیره عربستان براي شرکت در جنگ، به عراق کوچ کردند و سرانجام پس از پایان یافتن
فتوحات در دو شهر بزرگ کوفه و بصره سکنی گزیدند. عرب?ها که هسته اولیه شهر کوفه را تشکیل می?دادند، از هر دو بخش
اصلی قوم عرب یعنی قحطانی و عدنانی بودند که در اصطلاح به آنها یمانی و نزاري اطلاق می?شد. در آغاز یمانیها علاقه بیشتري
نسبت به اهل بیت ابراز می?داشتند، به?همین جهت معاویه سرمایه?گذاري بیشتري روي آنها نموده و آنها را به خود نزدیکتر
تشکیل می?دادند که قبل از اسلام در عراق سکنی گزیده و » بنی?تغلب « ساخت. 14 بخش دیگري از عربها را قبایلی همچون
پیوسته با ایرانیان در جنگ بودند. پس از آغاز فتوحات اسلامی این قبایل به مسلمانان پیوستند و آنها را در فتوحات یاري نمودند و
سپس بخشی از آنها در کوفه سکنی گزیدند. 15 عناصر غیرعرب کوفه را گروههایی همچون موالی، سریانیها و نبطیها تشکیل
که بزرگترین گروه غیرعرب کوفه را شامل می?شد، عمدتاً ایرانیهاي مسلمانی بودند که با قبایل مختلف » موالی « می?دادند. 16
عرب پیمان بسته و ازنظر حقوقی همانند افراد آن قبیله به?شمار می?آمدند. رشد جمعیّت موالی در کوفه بیشتر از عربها بود،
صفحه 22 از 46
به?گونه?اي که پس از گذشت چند دهه از آغاز فتوحات، نسبت یک به پنج بین جمعیّت موالی و عربها برقرار بود، و همین رشد
معاویه را به 17 هراس افکند و به زیاد دستور انتقال آنها را از کوفه به شام، بصره و ایران را داد. 18 امّا با این حال کثرت وجود موالی
در سپاه مختار در سال 66 هجري - که بعضی تعداد آنها را 20 هزار نفر نوشته?اند - نشانگر فراوانی این 19 گروه در زمان شروع
قومی سامی?نژاد بودند که در شمال عراق (بین?النهرین) و سوریه اقامت » سریانیها « . نهضت امام حسین، علیه?السلام، در کوفه است
داشتند. و عده?اي از آنها از زادگاه 20 خود مهاجرت کرده و در دیرهاي اطراف حیره در نزدیکی کوفه سکنی گزیده و دین
که بعضی آنها را تیره?اي از » نبطیها « مسیحیت را پذیرفته بودند و پس از فتوحات عده?اي از آنها به شهر کوفه آمده بودند. 21
عرب می?دانند، به کسانی گفته می?شد که قبل از فتوحات در اطراف و اکناف عراق و در سرزمینهاي جلگه?اي زندگی
می?کردند و پس از تأسیس کوفه به این شهر آمده و به زراعت مشغول گشتند. 22 دو گروه اخیر بخش اندکی از جمعیّت کوفه را
تشکیل می?دادند. 2- ترکیب عقیدتی: ازنظر عقیدتی می?توان جامعه آن روز کوفه را به دو بخش مسلمان و غیرمسلمان تقسیم
کرد: بخش غیرمسلمان کوفه را مسیحیان عرب بنی?تغلب، نجران، نبطی و نیز یهودیانی که در زمان عمر از شبه جزیره عربستان
بیرون رانده شده بودند و همچنین مجوسیان ایرانی تشکیل می?دادند که در مجموع بخش ناچیزي از کلّ جمعیّت کوفه را دربر
می?گرفتند. 23 بخش مسلمان کوفه را می?توان شامل شیعیان، هواداران بنی?امیه، خوارج و افراد بی?طرف دانست که شیعیان خود
به دو قسمت رؤسا و شیعیان عادي تقسیم می?شدند. از رؤساي شیعه می?توان از افرادي همچون سلیمان بن صفرَد خزاعی،
مسیب?بن نجبه فرازي، مسلم?بن عوسجه، حبیب?بن مظاهر اسدي و ابوثمامه صائدي نام برد که از یاران حضرت علی،
علیه?السلام، در صفین بودند. این افراد عمیقاً به خاندان اهل بیت، علیه?السلام، عشق می?ورزیدند و همانها بودند که پس از مرگ
معاویه، باب نامه?نگاري با امام حسین، علیه?السلام، را گشودند. 24 شیعیان عادي که بخش قابل توجهی از مردم کوفه را تشکیل
می?دادند، گرچه به اهل بیت علاقه وافري داشتند، امّا در دوره تسلّط بنی?امیه و بخصوص در زمان والیانی چون زیاد و پسرش
عبیدالله، زهرچشم سختی از آنها گرفته شده بود، به?گونه?اي که تا احتمال پیروزي را قطعی نمی?دیدند وارد نهضتی نمی?شدند
و شاید علت اصلی نامه?نگاري آنها و نیز پیوستنشان به نهضت مسلم و قیام مختار به?جهت قطعی دیدن پیروزي آنها بوده است و
لذا پس از استشمام بوي شکست نهضت مسلم از دور او پراکنده شدند. امّا اینکه چه تعداد از این افراد در لشکر عمربن سعد شرکت
کرده?اند، اطلاع دقیقی دردست نداریم. با توجه به تعداد فراوانی این افراد در نهضتهایی همچون توابین و قیام مختار و با عنایت به
اینکه تنها کسانی در این نهضت?ها شرکت می?نمودند که در جنگ کربلا بی?طرف بوده و جزو سپاهیان عمربن سعد نبوده?اند،
می?توان گفت که تعدادي از این گروه در لشکر عمربن سعد حضور نداشته?اند. این نکته را نیز نباید از یاد ببریم که امضاي هر
فردي در پاي نامه به امام حسین، علیه?السلام، دلیل بر تشیّع او نمی?شود؛ زیرا در آن زمان با نزدیک دیدن پیروزي، حتی افراد باند
یاد می?کنیم، درصد قابل » باند اموي « اموي نیز به امام حسین، علیه?السلام، نامه نوشته بودند. هواداران بنی?امیه که از آنها با عنوان
توجهی از مردم کوفه را تشکیل می?دادند و در مدت بیست سالی که از حکومت بنی?امیه بر کوفه می?گذشت، آنها بسیار قوي
شده بودند. افرادي همچون عمروبن حجاج زبیدي، یزیدبن حرث، عمروبن حریث، عبدالله بن مسلم، عمارةبن عقبۀ، عمربن سعد و
مسلم?بن عمر و باهلی را می?توان از سران این باند به?شمار آورد. رؤسا و متنفذان 25 بیشتر قبایل نیز جزو این باند بودند و این امر
خود باعث گرایش بسیاري از مردم به این گروه شده بود. افراد همین باند هنگامی که از پیشرفت کار مسلم?بن عقیل و ضعف و
فتور نعمان بن بشیر، حاکم کوفه احساس خطر نمودند، به شام نامه نوشتند و به یزید هشدار دادند. 26 خوارج کوفه در زمان معاویه،
قوت گرفته بودند و در دوره تسلط بنی?امیه توانسته بودند شورشهاي متعددي را علیه والیان کوفه ساماندهی نمایند؛ امّا در آخرین
قیام خود در سال 58 قمري بشدّت سرکوب شدند. 27 شاید بتوان گفت بیشترین بخش جمعیّت کوفه را افراد بی?تفاوت و
ابن?الوقتی تشکیل می?دادند که همتی جز پر کردن شکم و پرداختن به شهواتشان نداشتند. آنها هنگامی که پیروزي مسلم را
صفحه 23 از 46
نزدیک دیدند، به او پیوستند، امّا با ظهور آثار شکست بسرعت صحنه را خالی کردند و فشار روانی فراوانی به طرفداران واقعی
به سپاه عمر سعد پیوستند و به جنگ با امام حسین، علیه?السلام، » ابن زیاد « نهضت وارد آوردند. سپس به?دنبال وعده و وعیدهاي
پرداختند و او را به شهادت رساندند، درصورتی که اگر نهضت مسلم به پیروزي می?رسید، همین افراد بیشترین طرفداري را از
حکومت او می?کردند و شاید همینها باشند که فرزدق در ملاقات خود با امام حسین، علیه?السلام، این چنین به معرفی آنها
ترکیب طبقاتی: مردم کوفه به دو گروه -P 3 }.» قلبهاي آنها با تو است، امّا شمشیرهایشان علیه تو کشیده شده است « : می?پردازد
اجتماعی اشراف و عادي تقسیم می?شده?اند. از زبان یکی از یاران امام حسین، علیه?السلام، نقل شده است هنگامی که در کربلا
امّا اشراف مردم، به وسیله رشوه?هاي کلان، « : به امام پیوست و امام، علیه?السلام، احوال کوفیان را از او پرسید، در جواب گفت
28 از ». محبت آنها به حکومت خریده شده است و امّا سایر مردم، دلهایشان با تو و فردا شمشیرهایشان علیه تو کشیده خواهد شد
را نام برد. مردم عادي » شبث بن ربعی « و پسرانش و » اشعث بن قیس « ،» عمرو بن حفرَیث « اشراف کوفه می?توان افرادي همچون
شامل طبقات مختلف اجتماعی همچون کشاورزان، پیشه?وران و صنعتگران می?شد. امّا مهمترین گروه، این طبقه، موالی بود که
یکی از ضعیفترین طبقات اجتماعی کوفه به?شمار می?رفت و بعد از آن طبقه عبید (بردگان) قرار داشت با آنکه طبق عقد ولاء،
مولی باید همانند دیگر افراد قبیله از همه حقوق اجتماعی برخوردار باشد و با آنکه پیامبر اکرم، صلّی?اللَّه?علیه?وآله، فرموده بود:
امّا تا قبل از حکومت حضرت علی، علیه?السلام، حاکمان عرب » مولی القوم مثلهم، یعنی؛ مولاي هر قومی مانند افراد آن قوم است «
آنها را از بسیاري از حقوق اجتماعی خود محروم می?کردند. 29 که یکی از آنها حق مساوات در تقسیم بیت?المال بود و حضرت
یکسان قرار داد. یکی دیگر از تبعیضاتی که اعراب » عطاء « علی، علیه?السلام، براي اولین?بار موالی را با دیگر کوفیان در پرداخت
کوفه نسبت به موالی روا می?داشتند، این بود که از آنها زن می?گرفتند، امّا زن عرب به آنها نمی?دادند. در زمان تسلّط بنی?امیه،
این تبعیضات بیشتر شد که در اینجا به چند نمونه اشاره می?کنیم: 1- اجازه نمی?دادند موالی با عربها در یک صف حرکت کنند؛
-2 براي توهین به موالی می?گفتند: نماز را تنها [دیدن] سه چیز باطل می?کند: الاغ، سگ و موالی و گاهی 30 از آنها با عنوان
3- هیچگاه آنها را با کنیه که نشانه احترام بود، صدا نمی?زدند؛ 4- در بعضی از یعنی خر وحشی فربه یاد می?کردند؛ 31 » عکوج «
5- در جنگها به آنها اجازه سوار شدن بر اسب نمی?دادند و تنها مواقع در محاکمه قضایی گواهی موالی را نمی?پذیرفتند؛ 32
به?عنوان پیاده?نظام از آنها استفاده می?کردند. لذا هنگامی که مختار به موالی اجازه سوار شدن بر اسب را داد، عده زیادي از آنها
6- پستهاي مهمی همچون فرماندهی لشکر را به آنها نمی?دادند. 34 همین تبعیضات باعث می?شد تا به?سوي او جذب شدند؛ 33
موالی به جریانهاو شورشهاي مخالف حکومت اموي همچون خوارج و علویان بپیوندند. 35 امّا ازنظر اقتصادي موالی که خود را
محروم از عطاي مناسب می?دیدند، بنا به سفارش حضرت علی، علیه?السلام، به امر تجارت پرداختند. و در آغاز به کارهایی 36
همچون نظافت جاده?ها، کفشدوزي، لباس?دوزي و حجامت پرداختند، 37 امّا طولی نکشید که به?علت مهارت آنان در امر صنعت
و تجارت و نیز سرباز زدن عربها از صنعت و حرفه، بیشتر کارهاي صنعتی و تجاري کوفه به?دست آنان افتاد. 38 بردگان که
پایین?ترین طبقه اجتماعی کوفه بودند، در کارهاي دولتی همچون پاسداري از شهر و زندان و بیت?المال و حفر کانالها و قناتها
مشغول شدند، بدون اینکه مزدي به آنها پرداخت شود. کنیزکان نیز براي کارهایی همچون کارهاي خانه و نیز آوازه?خوانی و
استفاده جنسی نگهداري می?شدند 39 . روان?شناسی جامعه کوفه هر ملّت و امّتی ممکن است تلفیقی از صفات و خفلقیات مثبت و
منفی را دارا باشد و به تناسب زمان و در مقاطع مختلف تاریخ خود یک یا چند صفت را آشکار کند، به?گونه?اي که در آن مقطع
صفات دیگر تحت?الشعاع آن صفت قرار گرفته و حوادثی متناسب با آن به?وجود آید. این امر سبب خواهد شد که تاریخ، مردم
آن سامان را با آن صفت یا ویژگیها بشناسد. مردم کوفه نیز در مقطع تاریخی مورد بحث، داراي هر دو دسته صفات فضایل و رذایل
بودند، امّا از آنجا که صفات و خفلقیات منفی آنها در برخورد با امامان شیعه همانند امام علی، علیه?السلام، امام حسن و امام
صفحه 24 از 46
حسین، علیهماالسلام، و نیز دیگر افراد خاندان اهل بیت همانند زیدبن علی، علیه?السلام، نقش ماندگار زشتی بر روي این شهر
گذاشته است، لذا بیشتر نویسندگان و تحلیلگران تاریخ اسلام، این صفات را به?عنوان ویژگیهاي کوفیان ذکر نموده و از صفات
مثبت آنان غافل مانده?اند. 1- صفات و ویژگیهاي مثبت کوفیان الف) شجاعت: هسته اولیه جمعیّت کوفه را مردمی تشکیل
. می?دادند که جهت جنگ با امپراطوري پرقدرت ایران از سراسر شبه?جزیره عربستان به سمت مرزهاي ایران سرازیر شده بودند 40
این مردم با سلاحهاي ابتدایی در مقابل سپاه تا دندان مسلح ایران با شجاعت تمام جنگیدند و در معرکه?هایی همچون قادسیه،
نهاوند و جلولا سپاهیان ایرانی را شکست دادند و سرانجام موجبات سقوط این امپراطوري را که روم نتوانسته بود آن را نابود سازد،
فراهم آوردند. حضرت علی، علیه?السلام، هنگام حرکت به?سمت بصره براي رویارویی با ناکثین، وقتی که سپاهیان کوفه در
به او پیوستند، به آنها خوشامد گفت و از شجاعت آنان در شکست شوکت ایرانیان چنین یاد کرد: اي اهل کوفه! شما » ذي?قار «
شوکت عجم و پادشاهان آنها را دگرگون ساختید و جمعیّت آنها را پراکنده کردید تا آنکه میراثهاي آنها به?شما رسید و حوزه
خود را با آنها بی?نیاز ساختید و مردم را در مقابله با دشمنانشان یاري نمودید... 41 عنصر شجاعت کوفیان درجنگهاي سه?گانه
حضرت علی، علیه?السلام، یعنی جمل، صفین، (تا قبل از پیش?آمدن جریان قرآن بر سر نیزه کردن) و نهروان به?یاري آن حضرت
آمده و موجبات پیروزي سپاه حضرت را فراهم آورد. امّا پس از وقوع اختلاف در میان آنان در جنگ صفین، این عنصر کم?کم
رنگ باخت به?گونه?اي که ترس از سپاه شام در دل آنها جاي گرفت و لذا در مقابل شبیخونها و غارتهاي شامیان به شهرهاي
تحت فرمان حضرت علی، علیه?السلام، در سال 39 هجري عکس?العمل مناسبی از خود نشان ندادند و همین?امر موجب گلایه
شدید حضرت علی، علیه?السلام، از آنها شد، به?گونه?اي که خطاب به آنان فرمود: اي اهل کوفه [شما را چه شده است] هرگاه
خبر حرکت لشکري از سپاه شام را می?شنوید، به?خانه?هاي خود پناه می?برید و درف خانه را به?روي خود می?بندید، چنانچه
سوسمار و کفتار به خانه خود می?خزد! 42 این عنصر در زمان حکومت عبیدالله زیاد در کوفه نیز به?علت دنیاپرستی کوفیان
کارآیی خود را ازدست داد و باعث تنها گذاشتن مسلم در مقابل سپاه عبیدالله گردید. 43 امّا بعد از جریان کربلا در قیامهایی
همچون قیام توابین و مختار شاهد بروز دوباره این عنصر هستیم. ب) حمیّت دینی: ایمان اعراب، نقش عظیمی در پیروزي آنان بر
سپاه ایران ایفا کرد. همین ایمان و حمّیت دینی آنان بود که در سال 30 هجري باعث عزل فرماندار شرابخوار و فاسق کوفه یعنی
ولیدبن عقبه گردید، به?گونه?اي که عثمان خلیفه سوم را مجبور به اجراي حدّ شرابخواري بر او در مدینه نمودند. 44 این حمّیت و
تعصب دینی باعث شد تا کوفیان با دیدن خلاف?کاریهاي عثمان و زیرپا گذاشته شدن بعضی از مقررات اسلامی، به?صورت یکی
از کارگردانان قیام علیه او درآیند و عاقبت، او را از خلافت عزل کنند. 45 حضرت علی، علیه?السلام، قبل از شروع جنگ صفین
این?چنین از ایمان کوفیان یاد می?نماید: اهل شام نسبت به دنیا حریصتر از اهل کوفه نسبت به آخرت نیستند. 46 امّا این ایمان و
حمّیت دینی با مسلط شدن بنی?امیه و تبلیغات آنان و اجتهادات نابجا و سستی?هاي آنان در دفاع از حضرت علی، علیه?السلام، و
بالاخره با تمایل هرچه بیشتر آنها به دنیاطلبی، کم?رنگتر شد، به?گونه?اي که در سال 61 هجري فرزند رسول خدا،
صلّی?اللَّه?علیه?وآله، را تنها گذاشتند و به جنگ با او اقدام نمودند. و نیز می?توان ایمان سخت و بدون بینش صحیح را در
پیدایش گروه خوارج که نقش عظیمی در اضمحلال حکومت حق ایفا نمودند، مؤثر دانست. ج) علم: کوفه برخلاف شام شهري
مملو از عالمان به قرآن و حدیث نبوي بود، زیرا این شهر نوبنیاد به?وسیله سپاهی ساخته شده بود که بسیاري از آنان دوران پیامبر
اکرم، صلّی?اللَّه?علیه?وآله، را درك کرده و به?وسیله آن حضرت، صلّی?اللَّه?علیه?وآله، با معارف اسلامی آشنا گشته بودند.
شاهد این مطلب آن است که عمر خلیفه دوم هنگامی که بعضی از انصار را که به?سوي کوفه عازم بودند، مشایعت می?کرد،
خطاب به آنها چنین گفت: شما به?سمت مردمی می?روید که قرآن در سینه?هاي آنان است و صداي قرآن خواندن آنان همانند
همهمه زنبوران عسل به?گوش می?رسد. 47 با پایتخت قرار دادن این شهر توسط حضرت علی، علیه?السلام، در سال 36 هجري،
صفحه 25 از 46
مهاجرت اصحاب از شهرهاي بزرگ اسلامی به کوفه رشد بیشتري یافت، به?گونه?اي که تعداد اصحاب شرکت?کننده در جنگ
صفین را 2080 نفر ذکر کرده?اند که 900 نفر آنان از شرکت?کنندگان در بیعت شجره و 78 نفر آنان از شرکت?کنندگان در
جنگ بدر بودند 48 . درباره رشد آگاهی کوفیان نسبت به بعضی از علوم اسلامی ذکر همین نکته کافی است که اکثریت گروه 12
هزار نفري خوارج را که بعد از جنگ صفین از سپاه حضرت علی، علیه?السلام، کناره گرفتند، قرّاء و حافظان قرآن تشکیل
می?دادند. 49 به?نظر می?رسد مجموع صفات سه?گانه فوق است که باعث ورود روایاتی از زبان ائمه اطهار در مدح کوفه
شمشیر و نیزه خدا « گنج ایمان) و ) ،» کنزالایمان « ،» جفمجفمۀ الاسلام « گردیده است. روایاتی که در آنها از کوفه با عناوینی همچون
2- صفات و ویژگیهاي منفی کوفیان قبل از بیان این صفات دو نکته قابل یاد شده است. 50 » که آن را هرجا بخواهد قرار می?دهد
ذکر است: اول آنکه این صفات و ویژگیها درباره همه افراد اهل کوفه صادق نیست و دوم آنکه این صفات خود را در مرحله
برگرفته از ره?توشه .× خاصی بروز داده است و چه بسا در مراحل دیگر به ضدّ این صفات در میان کوفیان برخورد ? پی?نوشتها
راهیان نور، ج 1، ویژه محرم?الحرام و صفر المظفر 1422 ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. 1. تاریخ الطبري، محمد بن جریر
2. معجم?البلدان، یاقوت حموي، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1399 . طبري، بیروت، مؤسسۀالاعلمی للمطبوعات، ج 3، ص 145
4. مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودي، تحقیق محمد محیی . 3. تاریخ الطبري، ج 4، ص 49 . ق، ج 4، ص 491
6. حیاةالامام الحسین بن علی، علیه?السلام، باقر شریف . 5. همان، ج 2، ص 385 . الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفۀ، ج 2، ص 385
. 8. تاریخ الطبري، ج 4، ص 494 . 7. معجم?البلدان، ج 4، ص 491 . القرشی، چاپ دوّم: قم، دارالکتب العلمیۀ، 1397 ، ق، ج 2، ص 178
11 . همان، . 10 . همان، ص 337 .44 9. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، تصحیح محمد باقر بهبودي، تهران، المکتبۀ الاسلامیۀ، 334
13 . الاخبار الطوال، ابوحنیفه احمد بن داود دینوري، تحقیق عبدالمنعم عامر، چاپ اول: قاهره، دار . 12 . همان، ج 45 ، ص 4 . ص 68
15 . تاریخ التمدن . 14 اسرار الشهادة، فاضل دربندي، تهران، منشورات اعلمی، ص 418 . . احیاء الکتب العربیۀ، 1968 م، ص 305
16 . الحیاة الاجتماعیۀ والاقتصادیۀ فی?الکوفۀ فی القرن . الاسلامی، جرجی?زیدان، بیروت، منشورات دار مکتبۀالحیاة، ج 4، ص 338
18 . تاریخ .2 17 . حیاةالامام الحسین، علیه?السلام، ج 438 . الاول الهجري، محمد حسین زبیدي، بغداد، جامعۀ بغداد، 1970 ، ص 42
21 . فرهنگ فارسی، محمد معین، چاپ . 20 . الاخبار الطوال، ص 288 . 19 . فتوح?البلدان، ص 279 . التمدن الاسلامی، ج 4، ص 370
22 . تخطیط مدینۀالکوفۀ عن المصادر التاریخیۀ والاثریۀ، کاظم جنابی، چاپ . هشتم: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1371 ، ج 5، ص 754
24 . حیاةالامام الحسین، علیه?السلام، ج 2، ص 441 و پس از . 23 . همان، ص 43 . اول، بغداد، مجمع العلمی العراقی، 1386 ق، ص 26
26 . مقتل?الحسین، علیه?السلام، عبدالرزاق موسوي مقرّم، چاپ پنجم: [قم]، دارالکتاب . آن. 25 . تاریخ الطبري، ج 4، ص 261
27 . الکامل فی?التاریخ، عزالدین ابوالحسن علی بن . الاسلامی، 1399 ق، ص 149 ؛ حیاةالامام الحسین، علیه?السلام، ج 3، ص 441
28 . تاریخ . ابی?الکرم معروف به ابن اثیر، تحقیق علی شیري، چاپ اول: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1308 ق، ج 2، ص 535
29 . تجارب الامم، ابوعلی مسکویه رازي، تحقیق ابوالقاسم امامی، چاپ اول، تهران، دار سروش للطباعۀ . الطبري، ج 4، ص 132
32 . همان، . 31 . تاریخ التمدن الاسلامی، ج 3، ص 326 .2 30 . حیاةالامام الحسین، علیه?السلام، ج 370 . والنشر، 1366 ، ج 2، ص 57
، 36 . تاریخ التمدن الاسلامی، ج 2 . 35 . همان، ص 91 .78- 34 . الحیاة الاجتماعیه...، ص 77 . 33 . همان، ج 2، ص 271 . ج 4، ص 341
38 . وسائل الشیعه، محمدبن حسن حرّ عاملی، تصحیح عبدالرحیم ربانی شیرازي، چاپ . 37 . الحیاة الاجتماعیه...، ص 83 . ص 271
40 . الحیاة الاجتماعیۀ...، . 39 . تاریخ التمدن الاسلامی، ج 4، ص 341 . ششم: تهران، مکتبۀ الاسلامیه، 1403 ق، ج 14 ، ص 46 ، ح 4
42 . به?عنوان مثال براي آگاهی از قبایل شرکت?کننده در جنگهایی همچون قادسیه و تعداد . 101- 41 . همان، ص 96 . ص 81
نفرات آنها ر.ك: به کوفه، پیدایش شهر اسلامی، هشام جعیط، ترجمه ابوالحسن سرو مقدم، چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهاي
45 . مروج الذهب، . 44 . همان، ج 4، ص 103 . 43 . تاریخ الطبري، ج 2، ص 502 . اسلامی آستان قدس رضوي، 1372 ، ص 40 و 41
صفحه 26 از 46
46 . تاریخ الطبري، ج 3، ص 329 و پس از آن. 47 . الحیاة . ج 3، ص 69 ؛ تجارب?الامم، ج 2، ص 50 ؛ الاخبار الطوال، ص 239
49 . الطبقات الکبري، محمدبن سعد کاتب الواقدي، تحقیق سخاد، بیروت، . 48 . مروج الذهب، ج 3، ص 23 . الاجتماعیۀ...، ص 263
52 . فضل الکوفه و مساجدها، محمد بن جعفر . 51 . همان، ص 405 . 50 . مروج الذهب، ج 2، ص 347 . دار صادر، 1377 ق، ج 6، ص 7
54 . تاریخ . 53 . کوفه، پیدایش شهر اسلامی، ص 129 . مشهدي حائري، تحقیق محمد سعید طریحی، بیروت، دارالمرتضی، ص 71
57 . الاخبار الطوال، .3 56 . حیاة الامام الحسین، علیه?السلام، ج 327 . 55 . تاریخ التمدن الاسلامی، ج 4، ص 64 . الطبري، ج 3، ص 513
59 . موسوعۀ کلمات الامام الحسین، علیه?السلام، محمود شریفی و دیگران، چاپ اول: قم، . 58 . تاریخ الطبري، ج 4، ص 277 . ص 38
61 . العقد الفرید، احمدبن محمد بن عبدربه . 60 . کوفه، پیدایش شهر اسلامی، ص 80 . معهد تحقیقات باقرالعلوم، 1415 ق، ص 373
.63 . 62 . تاریخ الطبري، ج 30 ، ص 243 . اندلسی، تحقیق عبدالمجید الترحینی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1317 ق، ج 5، ص 115
64 . الامامۀ والسیاسۀ المعروف بتاریخ الخلفا، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوري، تحقیق علی . تجارب الامم، ج 2، ص 15
. 66 . همان، ص 274 . 65 . تاریخ الطبري، ج 4، ص 275 و 276 . شیري، چاپ اول، قم، منشورات الشریف الرضی، 1371 ، ج 1، ص 127
70 . همان، . 69 . همان، ج 4، ص 34 . 68 . تاریخ الطبري، ج 3، ص 500 . 67 . مقتل?الحسین، علیه?السلام، مقرّم، ص 316 و 317
73 . مروج الذهب، . ص 558 و پس از آن. 71 . مهرة خطب الوب، ج 1، ص 420 و پس از آن. 72 . مختصر کتاب البلدان، ص 171
. 74 . موسوعۀ کلمات الامام الحسین، علیه?السلام، ص 500 . ج 3، ص 69
مرثیه عاشورا